ترور هنیه در تهران و سکوت دائمی جامعه بهایی

سکوت دائمی جامعه بهایی در مقابل اعمال تروریستی

باید گفت کسانی که خود تروریست هستند ، جای تعجب است اگر ترور را محکوم کنند . فرقه ضاله بهائیت نمی تواند دم از شعار صلح عمومی بزند وقتی که ، از ابتدا تا به حال حاضر منتقدان خود را یا حذف فیزیکی کرده است یا ترور شخصیتی. رهبران و سرکرده های فرقه یعنی حسینعلی نوری(بها) ،عباس افندی(عبدالبها) و شوقی(شوقی افندی)شخصا در شورش ها و ترورها و قتل علیه مردم و کشور و منتقدان خود و فرقه صهیونیستی بهائیت ،دست داشتند . در ترور ناصرالدین شاه حسینعلی به بغداد تبعید شد، او آن زمان یک بابی بود. حسینعلی از ترور برای حذف فیزیکی افراد نسبی و سببی حتی برادر خویش (میرزا یحیی صبح ازل) استفاده کرد تا جایی که فریدون آدمیت، تشکیلاتی را که میرزا حسینعلی(بهاء) بر روی بستر بابیگری برپا کرد، دستگاه “میر غضبی و آدمکشی” نامید.

یکی از اولین قتل هایی که بها‌الله دستور آن را داد، قتل میرزا اسد الله دیان،کاتب بیان و سایر مکتوبات علی محمد شیرازی(باب) بود. زیرا وی از اسرار نهان و آشکار این فرقه صهیونیستی آگاه بود.

میرزا آقا خان کرمانی(بابی ازلی و داماد میرزا یحیی صبح ازل) در رساله هشت بهشت خود می نویسد: «میرزا حسینعلی چون میرزا اسدالله دیان را مخل خود یافت، میرزا محمد مازندرانی،پیشخدمت خود را فرستاد او را مقتول ساخت.» البته وی در این رساله به تفصیل پرده از روی جنایتکاری های بهائیان بر می دارد.

آیتی در رابطه با قتل و خشونت تشکیلات بهائیت می نویسد:
«عباس افندی این رویه پدر را دائماً تعقیب داشت یعنی مخالفان علنی خود را که در بسط محرم و مجرم شده و اسرار را شناخته و به کشف آن پرداخته بود می کوشید برای افتاء و اعدامش.»

در دوره شوقی (رهبر سوم بهاییان)نیز این روش ادامه پیدا کرد تا جایی که مسلک بهائیت دست خود را به خونی آلوده ساخت که تاریخ کمتر از آن نوع شقاوت، به یاد دارد.

 

قتل‌های انجام شده توسط بهاییان را می‌توان به‌پنج گروه تقسیم کرد: 1. قتل‌های سیاسی. 2. قتل برخی شخصیت‌های مسلمان که تداوم حیات ایشان برای بهائیت مضر بود.‌ 3. قتل بابیان مخالف دستگاه میرزاحسین‌علی نوری (به‌طور عمده ازلی‌ها). 4.‌ قتل بهائیانی که از برخی اسرار مطلع بودند یا به دلایلی تداوم حیات ایشان مصلحت نبود. 5. قتل‌هایی که بنابه اغراض شخصی سران فرقه بهائی صورت می‌گرفت.

تروریسم سیاسی در تاریخ معاصر ایران از اواسط دهه 1840 میلادی؛ 1260 قمری با بابی‌گری آغاز شد و چنان با آن پیوند خورد که در دوران متأخر قاجار، نام «بابی» ‌و «تروریست» مترادف بود. بابی‌ها ترور امیرکبیر را طراحی کردند و در 28 شوال 1268 ق؛ 15 اوت 1852 م به ترور نافرجام ناصرالدین شاه دست زدند که به دستگیری گروهی از ایشان انجامید. از آن پس این رویه در ایران تداوم یافت، به‌ویژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت.

فعالیت‌های تروریستی دوران انقلاب مشروطه و پس از آن با نام سردار محیی (عبدالحسین خان معزالسلطان)، احسان‌الله خان دوستدار، اسدالله خان ابوالفتح‌زاده، ابراهیم خان منشی‌زاده و محمد نظرخان مشکات‌الممالک در پیوند است.

فعالیت‌های مخفی اسدالله خان ابوالفتح‌زاده (سرتیپ فوج قزاق) و ابراهیم خان منشی‌زاده (سرتیپ فوج قزاق) و محمدنظرخان مشکات‌الممالک از سال 1323 ق و با عضویت در انجمن مخفی معروف به «بین‌الطلوعین» آغاز ‌شد که جلسات آن در خانه ابراهیم حکیمی (حکیم‌الملک)، نخست‌وزیر بعدی دوران پهلوی، برگزار می‌شد و بسیاری از اعضای آن بابی ازلی و تعدادی بهائی بودند.

از ذی‌قعده 1323 ق، این فعالیت با عضویت اسدالله خان ابوالفتح‌زاده و برادرش سیف‌الله خان و ابراهیم خان منشی‌زاده در «انجمن مخفی دوّم» تداوم یافت. در این انجمن سید محمدصادق طباطبایی (پسر آیت‌الله سید محمد طباطبایی)، ناظم‌الاسلام کرمانی و آقا سید قریش (از اعضای بیت سید محمد طباطبایی) و شیخ مهدی (پسر آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری) عضویت داشتند.

در همین زمان گرایش‌های تروریستی برخی از اعضای این انجمن کاملاً مشهود بود. برای مثال، در یکی از جلسات انجمن، مسئله قتل آیت الله سید عبدالله بهبهانی مطرح شد که با مخالفت سید محمد صادق طباطبایی مواجه گردید. اندکی بعد، ارباب جمشید جمشیدیان (دوست صمیمی و محرم اردشیر ریپورتر) به عضویت این انجمن درآمد.

گروه تروریستی فوق سرانجام شکل نهایی خود را یافت و به عملیات آشوب‌گرانه و تفرقه‌افکنانه‌ای؛ مانند ترور نافرجام شیخ فضل‌الله نوری (16 ذیحجه 1326 ق) دست زد. عامل این ترور «کریم دوات‌گر» بود که دستگیر شد. در این رابطه افراد دیگری نیز دستگیر شدند. یکی از ایشان میرزا محمد نجات خراسانی، عضو فرقه بهائی بود که به ارتباط با سفارت انگلیس و به‌عنوان شخصیتی فاسد شهرت داشت. نجات نیز عضو کمیته بین‌الطلوعین بود. به‌گفته تقی‌زاده، «اسمارت»، نماینده سفارت انگلیس، در جلسات بازجویی از محمد نجات شرکت می‌کرد و مواظب بود که «نتوانند به میرزا محمد زور بگویند. طبق گزارش 15 ژانویه «سِر جرج بارکلی» به «سِر ادوارد گری»، وزیر خارجه انگلیس، در جریان این بازجویی‌ها کریم دواتگر تلویحاً حسین‌قلی‌خان نواب، برادر عباس‌قلی خان کارمند سفارت انگلیس، را به‌ترور مربوط کرد. حسین‌قلی‌خان نواب نیز از نزدیکان و محارم اردشیر ریپورتر، رئیس شبکه اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران، بود.

در اوّل جمادی‌الثانی 1327 ق ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده، به‌همراه زین‌العابدین خان مستعان‌الملک، گروه تروریستی جدیدی موسوم به کمیته جهانگیر تشکیل دادند. ابوالفتح‌زاده، مستعان‌الملک و میرزامحمد نجات از جمله اعضای «محکمه انقلابی» بودند که حکم مرگ شیخ فضل‌الله نوری را صادر کردند. دادستان این محکمه شیخ ابراهیم زنجانی بود که تحت‌تأثیر میرزا مهدی خان غفاری کاشی (وزیر همایون)، عضو فرقه بهائی، قرار داشت.

در رجب 1328 ق حادثه قتل آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی رخ داد که عاملین آن وابستگان شبکه تروریستی ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده بودند. یکی از ضاربین بهبهانی فردی به‌نام حسین ل‍له بود که بعدها با ابوالفتح‌زاده، منشی‌زاده و مشکات‌الممالک در کمیته مجازات همکاری کرد. پس از این واقعه، ابوالفتح‌زاده به اروپا گریخت، مدتی بعد به ایران بازگشت و به‌عنوان متصدی گردآوری مالیات منطقه ساوجبلاغ و شهریار منصوب و اندکی بعد معزول شد.

واقعه ابرقو
واقعه جانگداز “ابرقو” بارزترین نمونه سبعیت تشکیلات بهائیت است که در تاریخ ماندگار شده است. آقای حسین خراسانی در کتاب فجایع بهائیت می نویسی: شوقی از لندن دستور تبلیغات همه جانبه و گسترده بهایئت را در ایران صادر نمود ، تشکیلات بهائیت در ایران به دنبال دریافت این دستور، تمامی همت خود را جزم کرد تا با جذب حداکثری از مردم به ویژه جوانان به خواسته سرکرده خود برسد.

محفل بهائیت یزد، به ریاست شخصی به نام «سلطان نیک آیین »، روستای ابرقو را به عنوان هدف انتخاب کرد و محفل اسفند آباد یزد به ریاست « میرزا حسن شمسی » را مأمور اجرای آن کرد و برای شروع اقدامات تبلیغی ، از محفل تهران تقاضای اعزام مبلغ کرد .

با اعزام « سلیمان سلیمی» به عنوان مبلغ، فعالیت ها آغاز شد اما هرچه تلاش کردند نتیجه ای در بر نداشت لذا تبلیغات با مخالفت جدی مردم منطقه روبرو شد و شکست خورد و مبلغ مذکور به ناچار به تهران بازگشت.
با طرح نقشه جدیدی برای اعزام مبلغ این بار یک بهایی با پوشش در حرفه دوچرخه سازی به ابرقو رفته و با تبلیغ یک شبکه سه نفره در ابرقو ایجاد می کند که سرانجام او نیز با روشنگری های واعظ ابرقو توسط مردم شناخته می شود و با همسر خود نیمه شب با یک موتور سیکلت از ابرقو فرار می کند.

« میرزا حسن شمس » رییس محفل اسفند آباد یزد از مردم ابرقو کینه مند شد ، برای ابر سوم مبلغ دیگری با نام « عباسعلی پور مهدی » را مامور کرد تا به ابرقو رفته و به تبلیغ بهائیت بپردازد.
عباسعلی با گرفتن مبلغ هنگفتی به عنوان  پیش پرداخت با پوشش پیله ور به منطقه ابرقو رفته و چون سیار بود به روستاهای اطراف سرک کشیده و تبلیغ بهائیت میکرده است.

در یکی از روستاهای اطراف ابرقو به نام رباط، خانمی موحد و معتقد به نام صغری که 56 سال داشت، به همراه فرزندان خردسالش زندگی می کرد که عباسعلی پور مهدی، وی را سدی در برابر تشکیلات بهائیت می دانست و با گزارشاتی که به محفل یزد ارائه کرد، محفل را وادار کرد تا دستور قتل این خانم و فرزندان بیگناهش را صادر کند.

با دستور محفل بهائیت این خانواده شش نفره در شب سیزدهم دی ماه 1328 به دست « محمد علی شیروانی » به طرز فجیعی قتل عام شدند .

این قاتل بی رحم بهایی به همراه چند تن از یاران خود به خانه این زن شجاع یورش برده و ابتدا 3 دختر او را با بیل و تبر هیزم شکنی مثله کرده و سپس در جنایتی دیگر این زن را به همراه دو پسر خردسال دیگرش قطعه قطعه می کنند.

چند ماه پس از متواری شدن جنایتکاران ، دستگاه قضایی رژیم پهلوی آنها را دستگیر می کند و با توجه به اعترافات صریح شیروانی ، و علیرغم تمام تلاش تشکیلات بهایئت برای ایجاد انحراف در آن ، در نهایت شیروانی در ملا عام اعدام شد و مابقی جنایتکاران زندانی شده و با فشار تشکیلات محفل بهائیان امریکا در شهریور 1331 آزاد شدند.

اما اسرار این قضیه مدتهای زیادی مخفی مانده بود تا در سال 1384 متن کیفر خواست این قتل عام توسط کیهان منتشر می شود .

بعد از مرگ عبدالبهاء با جانشینی شوقی، نوه دختری وی، بهائیت دچار تحولات جدی شد به طوری که این فرقه یکباره از حالت یک جریان و فرقه تبدیل به مسلک یا cult شد.
یکی از دستورات شوقی که از لندن برای عامه بهائیان صادر شده بود، تبلیغات گسترده و همه جانبه بهائیت در ایران بود. زیرا در آن مقطع زمانی پدر خوانده تشکیلات بهائیت – انگلستان – سرمست از پیروزی در جنگ جهانی دوم و نیاز مبرم به داشتن اطلاعاتی از مناطق شرق آسیا و آفریقا، برای ایجاد یا حفظ مستعمرات خویش، شوقی را بر آن داشت تا هرچه سریعتر واحدهایی از تشکیلات بهائیت را برای کسب اطلاعات پنهان در این مناطق مستقر کند. برای اجرای این دستور ابتدا باید ایران که خواستگاه اولیه بهائیت بود به رسمیت شناخته شود و سپس در مناطق دیگر محفل های این مسلک به عنوان پایگاه جاسوسی فعال شود.

شوقی در مرحله اول با صدور دستور تبلیغ بهائیت، وارد فاز جدیدی از دین زدایی مردم ایران شد.
تشکیلات بهائیت در ایران به دنبال دریافت این دستور، تمامی همت خود را جزم کرد تا با جذب حداکثری از مردم به ویژه جوانان به خواسته سرکرده خود برسد.
محفل بهائیت یزد، به ریاست شخصی به نام سلطان نیک آیین، روستای ابرقو را به عنوان هدف انتخاب کرد و محفل اسفند آباد یزد به ریاست میرزا حسن شمسی را مأمور اجرای آن کرد و برای شروع اقدامات تبلیغی، از محفل تهران تقاضای مبلغ کرد. با اعزام سلیمان سلیمی به عنوان مبلغ، فعالیت ها آغاز شد اما هرچه تلاش کردند نتیجه ای در بر نداشت لذا تبلیغات با مخالفت جدی مردم منطقه روبرو شد و شکست خورد و مبلغ مذکور به ناچار به تهران بازگشت.
در مرحله بعد مبلغ جدیدی به منطقه فرستاده شد. مبلغ جدید، حرفه دوچرخه سازی را برای پوشش انتخاب کرد. به این ترتیب به تبلیغ مسلک بهائیت و ایجاد شبکه سه نفره ابرقو پرداخت. تا اینکه فعالیت وی توسط واعظ منطقه، آشکار شد و به ناچار به همراه همسر خود، نیمه شب با موتور سیکلت منطقه را برای همیشه ترک کرد.
این شکست های پی در پی برای میرزا حسن شمسی گران تمام شد و از مردم منطقه کینه بسیاری به دل گرفت. در همین اثنا محفل یزد به امید موفقیت، بار دیگر مبلغی تازه نفس به نام عباسعلی پور مهدی را به منطقه اعزام کرد تا شاید وی بتواند شکافی در باور دینی مردم ایجاد کند.
عباسعلی پور مهدی برای ایفای این نقش، مبلغ هنگفتی را به عنوان حقوق ماهیانه از تشکیلات مطالبه کرد و محفل ضمن موافقت با آن، شش ماه حقوق توافقی را به عنوان پیش پرداخت به نامبرده پرداخت کرد. عباسعلی، مانند مبلغ قبلی با پوشش شغلی پیله ور، وارد شد و از آنجایی که در مکانی ثابت مستقر نشده بود به راحتی می توانست به روستاهای اطراف سرک کشیده و ضمن اقدام تبلیغی، برای محفل یزد کسب خبر هم بکند. در یکی از روستاهای اطراف ابرقو به نام رباط، خانمی موحد و معتقد به نام صغری که 56 سال داشت، به همراه فرزندان خردسالش زندگی می کرد که عباسعلی پور مهدی، وی را سدی در برابر تشکیلات بهائیت می دانست و با گزارشاتی که به محفل یزد ارائه کرد، محفل را وادار کرد تا دستور قتل این خانم و فرزندان بیگناهش را صادر کند.

در شب سیزدهم دی ماه سال 1328، این جنایت هولناک اتفاق افتاد. در این جنایت، خانواده شش نفره صغری به دستور محفل بهائی یزد، به جرم “نه” گفتن به تبلیغات شیطان صفتانه تشکیلات بهائیت توسط علی محمد شیروانی بهائی به همراه همدستانش که همگی مطیع بی چون و چرای بهائیت بودند، با فجیع ترین وضع به خاک و خون کشیده شدند.

محمد علی شیروانی (در وصف این بهائی جانی همین بس که از روی خشونت پسرش را با یک لگد کشته بود) و همدستانش بعد از ورود به منزل صغری ابتدا سه دختر خانواده را با بیل و تبر هیزم شکنی مثله می کنند. در این هنگام که مادر از خواب می پرد و متوجه قضایا می شود و چون به همراه دو پسر خردسال در اتاق دیگری خوابیده بودند به پشت در رفته و با تمام توان سعی می کنند جلوی ورود این اوباش و جلادان خونخوار را به اتاق بگیرند اما سرانجام آن جنایتکاران به اتاق وارد شده و مادر را به همراه دو فرزند خردسالش به طرز فجیعی با همان بیل و تبر هیزم شکنی به شهادت می رسانند.

جنایتکاران که کار این خانواده را خاتمه یافته می بینند برای فرار از دست قانون! پا به فرار می گذارند و هر یک به نحوی از محل جنایت متواری می شوند.

عباسعلی پور مهدی فردای همان شب برای دریافت هزینه توافقی به محفل یزد رفته و رئیس وقت محفل نیز جلسه فوق العاده برای ارائه گزارش پور مهدی تشکیل می دهد و پس از شنیدن گزارش، دستمزد وی و دیگر شرکایش را می پردازد.
چند ماه بعد متهمان جنایتکار به همراه اعضای 9 نفره محفل بهائیان یزد و سه نفره روستای اسفند آباد که از عامرین اصلی بودند توسط سیستم قضایی رژیم پهلوی دستگیر و به دست قانون سپرده شدند. هرچند تشکیلات بهائیت تمام جهد و کوشش خود را به کار بست تا در سیر مراحل قانونی پرونده انحراف ایجاد کند اما با بودن افراد مسلمان و معتقد تا حدودی از انحراف پرونده جلوگیری به عمل آمد.

جالب است که بعد از دستگیری محمد علی شیروانی، وی در بازجویی هایش اقرار به مظلومیت و زحمتکش بودن صغری خانم کرده و چنین اظهار می کند: «بیچاره صغری چه زن خوبی بود، او بهترین زنان عالم بود، برای ما نان می پخت، و گاهی هم لباس ما را می شست.»

اما از آنجایی که رژیم انتظار آشکار شدن این جنایت را نداشت و از سویی به علت توجه افکار عمومی در سطح کشور به این جنایت، توانایی انکار آن را نیز نیافت، فقط توانست مجازات صادره در احکام اولیه را در دادگاه استیناف، تقلیل داده و برای ایجاد آرامش در جامعه تنها محمد شیروانی را به اعدام محکوم کند که در میدان امیر چخماق یزد در ملأ عام اعدام شد. دیگر متهمان و جانیان این پرونده تنها چند ماه در زندان بسر بردند و در شهریور سال 1331 با توجه به لطف و حمایت های بی دریغ همه جانبه غربی ها به ویژه محفل بهائیان آمریکا از زندان آزاد شدند.

در این واقعه، رژیم پهلوی تمام سعی و تلاش خود را به کار بست تا جنایت این فرقه صهیونیستی را از اذهان جامعه پاک سازد تا برای اربابان غربی و اسرائیلی خود و این مسلک، خوش خدمتی انجام داده باشد.

پس از تبعید میرزا حسینعلی به بغداد، این شهر و شهرهای کربلا و نجف مرکز ثقل فعالیتهای بابیان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده می شد. 

شماری از سران بابیه با توجه به ناتوانی میرزا یحیی در اداره امور ،‌و به انگیزه های دیگر،خود را «موعود بیان» خواندند. 

به نوشته میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی (ص 303) «کار به جایی رسید که هر کس بامدادان از خواب پیشین بر می خاست ،تن را به لباس این دعوی می آراست » و به نوشته شوقی افندی ، ‌سومین رهبر بهائیان، فقط در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا کردند (نیز عزیه خانم نوری، ص 42-43) .بیشتر این مدعیان با طراحی میرزا حسینعلی و همکاری میرزا یحیی یا کشته شدند و یا از ادعای خود دست برداشتند 

 

ترور همشهریان و زوار با نظارت پیشوایان : 

حضور بابیان در عراق‌به ویژه در کربلا و نجف، مشکلات دیگری نیز آفرید، به نوشته برخی منابع بهائی (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2 ، ص 106-107) در عراق شیوه بابیان این بود که شبهای تار، به دزدیدن ملبوس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه بپردازند، و به تعبیر میرزا حسینعلی «در اموال ناس من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند» (اشراق خاوری، 1327ش، ج 7، ص 130) .علاوه بر آن ،‌در میان خود بابیها نیز بازار آدمکشی رونق داشت و برخی منابع بابی از دخالت میرزا حسینعلی در این فجایع خبر داده اند ( عزیه خانم نوری، ص 15-16؛ برای فهرست کتابهای پیروان باب از گزارش کارهای میرزا حسینعلی در عراق ،‌عزیه خانم نوری، مقدمه ناشر، ص 2-4).

این افشاگری ها تنها گوشه ای از جنایات در بهاییت است؛ آنها در جنایات اخیر در دنیا مانند نسل کشی و کودک کشی در غزه و ترور مهمترین و یکی از اشخاص کلیدی در جبهه مقاومت اسماعیل هنیه ، نشان دادند که شعار صلح عمومی آنان همان در حد شعار است و با این ترفندها و فریب اذهان عمومی قصد در بدست آوردن مقبولیت دارند.

ادرنه شهری تاریخی در غرب ترکیه است.

پیشدو به‌معنای خدمتکار، پادو، وردستی وفرمان‌بر است.

سایت پرسمان

ادرنه شهری تاریخی در غرب ترکیه است.

پیشدو به‌معنای خدمتکار، پادو، وردستی وفرمان‌بر است.

سایت پرسمان

سایت بهایی پژوهی

کتاب فجایع بهایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سیزده − نه =