سندی از گراهام ویلسون، درباره ترورهای بهاییان با دستور بهاالله ،نویسنده ، محقق و کشیش آمریکایی که به مدت ۳۰ سال در مدرسه مموریال تبریز تدریس و تبلیغ مسیحیت میکرد، او با بابیت و بهاییت در ایران در همان زمان آشنا شد و ناگفته هایی از این فرقه در کتاب خود بیان کرده است. از نکات خواندنی درمورد بهاییت، مسئله ترور و تروریست بودن این فرقه است که در اینجا می گوید: اتهامات به یاران بهاءالله مبنی بر ترور مذهبی و غیر مذهبی ازلی ها، پیروان رقیب او صبح ازل، مطرح شده است. بیشتر اطلاعات مربوط بهاین موضوع را میتوان در کتابها و ترجمههای پروفسور E. G. Browne، از دانشگاه کمبریج، بزرگترین مرجع بهائیت، حداقل در جهانآنگلوساکسون، یافت. من می خواهم شواهدی را که در دست دارم در رابطه با این اتهامات ارائه کنم و بسنجیم.
1. اتهام اول این است که بهاءالله سعی در مسموم کردن وترور صبح ازل، برادر ناتنی و سلف خود را داشته است. این اتهام در هشت بهشت،تاریخ بابیت، توسط آقا سید جواد*، ملای برجسته کرمانی و از شاگردان برجسته باب، آمده است. این ترور ها زمانی رخ داد که ازل و بها(حسینعلی نوری)هر دو در آدریانوپل تحت نظارت مقامات ترکیه بودند. بهاء نقل می کند† دستور داد پیش او و ازل ظرفی از غذای سادهبگذارند که یک طرف آن زهر آمیخته بود و قصد داشت ازل را مسموم کند.
در خانه میرزا حسین علی (بهاء الله) وقتی آن ظرف زهرآلود رادر مقابلشان گذاشتند، بهاالله به ازل فشار آورد تا غذا را بخورد داد ، اما بوی پیاز در غذا مشهود بود، و ازال که از پیاز بیزار بود، امتناعکرد.
در حقیقت ازل به بوی پیاز مشکوک شد. بهااله برای پنهان کردن حقیقت، کمی از آن طرف (بی زهر) خورد تا شبهات ازل برطرف شود تاازل طرف مسموم آن بخورد.
«تاریخ جدید»، ترجمه پروفسور براون، ص. 200، تبصره
† “مجله انجمن سلطنتی آسیایی“، 1892، ص. 296،توسط پروفسور براون. همچنین «روایت مسافر» ترجمه
از آنجایی که زهر تا حدی به طرف دیگر سرایت کرده بود، اثر خفیفی بر بهاالله ایجاد کرد و باعث بیماری و استفراغ او شد، به طوری که اوپزشک خود را احضار کرد.» این روایت توسط میرزا عبدالعلی پسر تأیید شده است. از صبح ازل، به پروفسور براون، هنگامی که او درسال 1888 در قبرس از او دیدن کرد.
دختر بهیه خانم روایتی متناقض از همین ماجرا بیان میکند. او میگوید جشن در خانه ازل بود و برنج هر دو در یک بشقاب سرو میشدکه در خانه ازل تهیه شده بود. برنجی که برای پدرم در نظر گرفته شده بود با پیاز مزه دار بود که خیلی به آن علاقه داشت، بنده به دستورازل این قسمت را برای پدرم گذاشتند، مقداری از آن را خورد، اما خوشبختانه نه زیاد، ترجیح داد. برنج را برای ازل آماده کرد و بلافاصلهپس از خوردن آن بیمار شد بیست و دو روز به شدت بیمار بود که پزشک گفت او دیگرنمی تواند زندگی کند.
میرزا ابوالفضل، نویسنده بهایی، میگوید: «ازل به دنبال مسموم کردن و ترور بهاءالله بود و دو بار تلاش کرد که این کار را انجام دهد، امانتوانست طرح خود را به سرانجام برساند، او بارها قصد قتل بها را داشت. خود بهاالله در هیکل به این وقایع اشاره می کند.«برادرم با من جنگید.
او خواست خون من را بنوشد،با یکی از خدمتکارانم مشورت کرد تا او را به این کار وسوسه کند. ما از میان آنها بیرون رفتیم و در خانهای دیگر ساکن شدیم و پس از آن نیز او را ندیدیم.»
بنابراین ما برادر مقابل برادر داریم که هر کدام دیگری را متهم به اقدام به برادرکشی می کنند.
این فرضیه مبنی بر اینکه بهاءالله آگاهانه از غذایی که در آن سم ریخته شده بود می خورد.” اما هیچ یک از این چیزهای “غیرممکن” بخشی از داستان نیستند.
اولین ایراد را فقط می توان به شرح مختصر پروفسور براون گرفت.
در «روایت مسافر» و نه به اصل در«هشت بهشت» که مشخصاً میگوید که پیاز طعم خود را به آن طرف بشقاب رسانده است (طبق روایت «هشت بهشت») که زهر خود رابه کنار بشقاب برنج نرسانده بود. معمولاً میتوان پیاز و زهر را در دو طرف بشقاب گذاشت بدون اینکه به طرف دیگر برسد غذای ازل درآشپزخانه بها.* تا زمان حادثه هر دو در یک خانه به زندگی خود ادامه دادند. این را از سخنان بها در «سوره هیکل» که میگوید: «بیرونشدیم، در خانهای دیگر ساکن شدیم، و بعد از آن او را ندیدیم» مشهود است. این با «هشت بهشت» همخوانی دارد. در این مطلب وچند مورد دیگر، روایت بهیه خانم ناقص یا گمراه کننده است.
درخواست آقای فلپس، به دلیل شخصیت بهائیان، این سوال را مطرح میکند. این اتهام و اتهامات بعدی که قرار است مورد بحث قرار گیرد، متضمن صداقت شخصیت بها و شاگردان نزدیک او است. تاریخ هیچدلیلی برای اعتقاد به بها به جز اعتقاد به ازل نشان نمی دهد، بلکه دلیلی کمتر از آن را نشان می دهد.
2. اتهام بعدی ازلی ها به این شرح است: «در مدت کوتاهی پس از آن، توطئه دیگری علیه جان صبح ازل ریخته شد و قرار شد که محمدعلی، آرایشگر، گلوی او (ازل) را ببرد.
اصلاح او در حمام، با نزدیک شدن به آرایشگر، صبح ازال به او اجازه نزدیک شدن نداد وبلافاصله از حمامخارج شد،اقامتگاه دیگری گرفت و به کلی از میرزا حسینعلی و یارانش جدا شد».
از طرف بهایی، بهیه خانم میگوید: «روزی در حمام ازل از خادم (بهاء) پرسید که آیا برای خدمتکاری که به بها وفادار نیست، در هنگاماصلاح او راحت نیست؟ او پاسخ داد که قطعاً همین طور است، سپس ازل پرسید که آیا اگر خداوند این امر را بر او واجب کند، آن رااطاعت می کند، ازل خیلیترسید و با عجله از اتاق بیرون آمد، این اتفاق توسط پدرم نادیده گرفته شد و روابط ما با ازل همچنان صمیمانهبود.
در اینجا دو داستان در تضاد مستقیم با یکدیگر داریم.
می توان مشاهده کرد که ملازم یا آرایشگر که در آن روز در حمام به ازل خدمتمی کرد، طبق توافق طرفین، از طرفداران بهاء بود، بدون شک همان آرایشگر، محمدعلی، که متعاقباً ازلی ها را به قتل رساند، و بها او رابا عنوان دلاک حمام معرفی کرده بود، بسیار طبیعی تر از این بود که ازل به او مشکوک شود تا اینکه او را وسوسه کند تا بها را بکشد.
در هر دو صورت، ما چه می بینیم؟ بنگرید، این دو «تجلی خدا» یکدیگر را به ترور وسوسه انگیز متهم می کنند. آنها برادرانی بودند کههر دو از شاگردان برجسته باب، «نقطه الوهیت» «مکاشفه جدید»، و هر دو «نازل کننده آیات الهام شده» بودند. قلب هر یک پر ازنفرت و حسادت و میل به بیش از حد رسیدن به دیگری بود. هیچ کدام ارزش اعتباری ندارند. احتمالاً در آن زمان، هر کدام آماده بودند تامرگ دیگری را ببینند. با این حال، به نقشههای قتل در آدریانوپل می رویم و در روشنایی مبهم آن، شخصیت بهائیان تیرهتر میشود. درنتیجه، اتهامات ازلی ها علیه بهاییان محتمل می شود و به راحتی پذیرفته می شود.
3. ترور ثابت شده ازالی ها توسط بهائیان در عکا.
نزاع ها و توطئه ها برای ترورهای مذهبی در آدریانوپل منجر به شکایت هر یک از طرفین از طرف دیگر دربرابر دولت عثمانی شد. عثمانی ها به خاطر صلح و امنیت آنها را جدا از هم تبعید کردند.
ازل به عنوان یک زندانی به فاماگوستا، قبرس فرستاده شد. بها به عکا، سوریه منتقل شد.
«هشت بهشت» میگوید: «خانوادهاش، حدودهشتاد نفر از پیروان او، و چهار تن از پیروان صبح ازل، بهویژه حاجی سید محمد اصفهانی، آقا جان بیگ، میرزا رضا کلی از تفریش،همراه او بودند. و برادرش آقا میرزا نصرالله».
این ازلی ها توسط بهائیان در عکا به قتل رسیدند. در مورد این جنایت افراد بسیاری هستند که شهادت می دهند.
«هشت بهشت» میگوید: «اما قبل از انتقال، میرزا نصرالله توسط بهاالله در آدریانوپول مسموم شد و دیگر ازالیها اندکی پس از ورود بهعکا، در خانهای که در آن بودند، ترور شدند. قاتلان عبارتند از عبدالکریم، محمد آرایشگر، حسین آبدار، و محمد جواد کاسوین» (همه ازوابستگان بهاء بودند).
صبح ازل به طور مستقل این گزارش را در گفتگو با پروفسور براون تأیید کرد.
شهادت یک بهایی مبنی بر قتل های بهاییان
پروفسور براون این داستان را در کرمان از زبان شیخ ابراهیم، یک بهایی شنید که به خاطر ایمان به بهایی بودن زندان بود و برخی ازمجرمان را در حین زیارت عکا دیده بود.
او گفت: “بابیان به دو دسته تقسیم شدند. آنقدر احساس حسادت و نفرت بالا گرفت که موضوعبه نزاع آشکار ختم شد و دو ازلی و یک بهایی در آدریانوپل کشته شدند.” «دولت ترک هفت ازلی را با بها به عکا فرستاد. آنها – آقا جانبه نام کج کلاه، حاجی سید محمد اصفهانی، از اصحاب اولیه باب، میرزا رضا، برادرزاده آخرین. میرزا حیدرعلی اردستانی، حاجی سیدحسین کاشانی و دو نفر دیگر که نامشان را فراموش کردم، همه با هم در یک خانه زندگی کردند.
خانه واقع در نزدیکی دروازه شهر بود . یک شب حدود یک ماه پس از ورود آنها به عکا، دوازده بهایی (که نه نفر از آنها هنوز در عکا زندگی می کردند) تصمیم گرفتند آنها را بکشند و از انجام هر گونه شرارت آنها جلوگیری کنند. پس شبانه با شمشیر و خنجر به خانه ایکه ازلی ها در آن اقامت داشتند رفتند و در زدند. آقا جان پایین آمد تا به روی آنها در را باز کند ، او قبل از اینکه بتواند فریاد بزند یاکمترین مقاومتی بکند،چاقو خورد. سپس آنها وارد خانه شدند و شش نفر دیگر را کشتند.» در نتیجه، «ترکها بها و همه خانواده ویارانش را در کاروانسرا زندانی کردند، اما دوازده قاتل خود را تسلیم کردند و گفتند: ما آنها را بدون اطلاع کشتیم. استاد ما یا هر یک ازبرادران. ما را مجازات کن نه آنها را. بنابراین آنها مدتی زندانی شدند. اما پس از آن، به شفاعت عباس افندی (عبدالبهاء) به شرط ماندندر عکا و بستن بندبه قوزک پا، آزاد شدند.
آقای لارنس اولیفانت دیگر شاهد ، در «حیفا یا زندگی در فلسطین مدرن» گزارشی از بهائیان درعکا ارائه میدهد. دادگاه به اتهامهمدستی با آنها باید پاسخگو باشد . چون پس از یک جلسه برگزاری دادگاه ، بها “با رشوه هنگفتی از حضور بیشتر در دادگاه معافیتخرید“.
بهیه خانم† تعداد بهائیان حمله به ازلی ها را به سه نفر کاهش می دهد، تاکید می کند که قصد آنها تهدید به مرگ و ترساندن آنها بودهاست، اما دو نفر از ازلی ها کشته شده اند و همچنین یکی از بهاییان، مدعی بود که ازلی ها به بهاء الله تهمت می زدند، نامه هایی از اورا جعل می کردند که دولت را علیه او تحریک کنند و او را و بها را تهدید به کشتن می کردند.
پروفسور براون نشان میدهد که بها حداقل با کمال میل به قتل مینگریست، و در کتاب الاکداث بها به آن اشاره میکند و میگوید: «خداوند کسی را که شما را گمراه کرد، برد»، یعنی حاجی سید. محمد، یکی از مردان مقتول، که حامی اصلی ازل بود این واقعیت راتأیید می کند که عباس افندی برای قاتلان شفاعت کرده و آنها را از مجازات کافی مصون می دارد. خود بهیه خانم به ما نشان میدهدکه قاتلان برای دین عمل میکردند، نه از هر انگیزه شخصی. به عبارت دیگر، پس از عرف سنتی شرقی مرتکب «قتل مذهبی» شد.
4. انواع و اقسام ترورهای دیگر برای بهاییان
به گفته مورخ ازلی، این قتلها توسط بسیاری دیگر انجام شد. برخی از شاگردان خود را از بهاء جدا کردند. برخی از این افراد از عکاگریختند، اما خیاط باشی (رئیس خیاط) و حاجی ابراهیم در کاروانسرای ذرت فروشان ترور شدند و در آهک زنده زیر سکو مدفون شدند. دیگری به نام حاجی جعفر به شدت ادعای بدهی خود را مطرح کرد. از 1200 پوندی که بها به او بدهکار بود (متعجبم که آیا برای برآوردهکردن آن متحمل شده است در آنجا میرزا آقا جان کاشانی به مریدی به نام علی کاسوی دستور داد که پیرمرد را بکشد و جسد او را ازپنجره بالاخانه که در کاروانسرا اشغال کرده بود به بیرون بیندازد. سپس گزارش شد که او خود را بیرون انداخته و مرده بود و جان خود رابه معشوق سپرد. حامیان برجسته صبح ازل که در مقابل بهاء ایستادگی کردند و در بغداد ملا رجبعلی کهیر را به قتل رساندند.و برادرشحاجی میرزا احمد، حاجی میرزا محمدرضا و چند نفر دیگر یکی پس از دیگری با چاقو یا گلوله قاتل کشته شدند.
عرب، یکی از اصلی ترین ازلی ها ، در تبریز توسط میرزا مصطفی نیرک کشته شد. و آقا علی محمد از عبدالکریم; حاجی آقا تبریزی نیزسرنوشتی مشابه داشت، مانند حاجی میرزا احمد، برادر مورخ حاجی میرزا جانی. یکی دیگر از بهاییان که از بهاییت جدا شده بود، آقامحمدعلی اصفهانی بود که در قسطنطنیه اقامت داشت. میرزا ابوالقاسم را با دستور از عکا فرستادند که «آن بلوک غافل را که خونشزیاد است، خون کند». او 350 پوند از قربانی خود سرقت کرد که با بخشی از آن کالایی را خرید و برای عکا ارسال کرد. مصداق دیگرمیرزا اسدالله «دیان» بود که ادعای «مظهر» بودن را داشت.» میرزا حسینعلی (بهاء) پس از گفتگوی طولانی با او، به خدمتکار خود،میرزا محمد مزندرانی دستور داد که او را بکشد. بر این اساس انجام شد.” کنت گوبینو (سفیر سابق فرانسه) این را را تایید می کند.
در مورد این جنایات شهادت مستقل صبح ازل نیز داریم که بیشتر این موارد را به نام ذکر کرده و چند مورد دیگر را نیز اضافه کردهاست.
ازل به سروان یانگ، افسر انگلیسی در قبرس گفت: «حدود بیست نفر از پیروان من توسط بهائیان کشته شدند. او در نامهای بهپروفسور براون آن را تأیید کرد و گفت: “آنها (یعنی بهاییها) شمشیر نفرت را از غلاف بیرون آوردند و آنچه را که میخواستند انجامدادند. آنها دوستان من را که محکم ایستاده بودند، بیرحمانه کشتند.” در «تاریخ جدید»** پروفسور براون از فهرست ترورشدگان ناممی برد و می افزاید: «از ازلی های برجسته تر، سید جواد اهل کربلا (یا کرمان) به نظر می رسد که تقریباً تنها کسی بوده است که مدتها زنده مانده است. پروفسور براون در کرمان به آنچه که ازلی ها به آن می گویند “بی نظمی وحشتناک“.
5. رفتار بابیان بدوی و رهبران آنها، و نگرش آنها نسبت به قتل عام، بر مسئله رفتار بهائیان تأثیر دارد، زیرا تا زمان اقامت در آدریانوپل،آنها یکسان بودند. تاریخ بابیان یک تاریخ خونین است. «اولین خونی که در ایران (در رابطه با جنبش بابیه) ریخته شد، قتل یک مجتهدشیعه توسط یک یا چند بابی بود. این یک ترور مذهبی بود.» شرایط به شرح زیر بود: وقتی باب به عنوان اسیر از کاسوین در مسیر ماکوعبور کرد، نامه ای نوشت و از حاجی محمد تاکی، مجتهد ارتدکس، که پدرش بود، کمک خواست. همسر قرة العین: «حاجی نامه را تکهتکه کرد و سخنان ناپسندی بیان کرد، او گفت: «کسی نبود که او در دهان او برند؟»
مورخ بهایی ادامه می دهد: «از این رو خداوند چنین کرد که سر نیزه بر دهان او زدند تا دیگر گستاخی نکند.» اندکی بعد، شخصیبابی به نام صالح، با شنیدن لعن و دشنام مجتهد، شیخ احمد، معلم باب، وارد مسجد شد و او را بالای منبر کشت، این مورخ بهایی ادامهمی دهد: «این نتیجه رفتار حاجی با باب و موافق سنت بود.
کساس العلما در تاریخ شیعه می گوید: «بعضی از بابیان که از سخنان او گزیده شده بودند، صبح زود هنگام نماز در مسجد بر اوافتادند و با چاقو و خنجر هشت جراحت بر او وارد کردند. دو روز بعد درگذشت.»
بابیان چون خود را از اسلامگرایان ناب می دانستند ، به دروغ خود را به ائمه منتسب می کردند و می گفتند: از ائمه اطهار علیهم السلامهر که ما را دشنام دهد کافر است و قتل او را بر خود واجب دانسته است.
گونهای از این داستان در اثری از بهایی آمریکایی، مری اچ فورد، به نام «رز شرقی» یافت میشود.
او نقل میکند که قرةالعین شنید کهمجتهد به باب لعن میکرد و به او خیره میشد، فریاد میزد: “تو چقدر بدبختی! چون می بینم دهانت پر از خون است!” صبح روز بعد،هنگامی که او از آستانه مسجد عبور می کرد، با نیزه یک مهاجم مخفی به دهان او اصابت کرد. این حمله توسط پنج یا شش قاتل دیگردنبال شد و آنها با ضرب و شتم جان را از بدن متلاشی شده او بیرون آوردند. ” «بصیرت عجیب قرةالعین آن را پیش بینی کرده بود». ترور مانع جدی که از سر راه او برداشتند.»
از این روایات، هم از قلم «دوستان» معلوم میشود که باب و قرةالعین هر کدام سخنانی گفتهاند که مستقیماً برای پیروان متعصبشان بهقتل،تحریک می شدند. یقیناً نفرت و تعصب آنها را به انتقام و انتقامجویی میکشاند که از دین خالص دور است. بابیان فرخ خان اسیرجنگی را ابتدا زنده پوست کردند و سپس کباب کردند و بیست و دو اسیر جنگی را همزمان در زرجان به قتل رساندند. در شیخ طبرسی بهدستور جناب الکدوس جناب عالی، دشمنان کشته شده در جنگ را سر بریدند و سرشان را بر روی تیرهای اطراف باروها قرار دادند.
تلاش برای ترور نصرالدین شاه (1852) نیز نشان دهنده روحیه قاتل بابیان است.
از هفت تا دوازده بابی ها درگیر نقشه بودند و چهارنفر از آنها شروع به شرکت در حمله کردند. آن طور که معمولاً بهائیان نشان می دهند، این عمل یک فرد نامتعادل و ضعیف النفس نبود،بلکه نقشه انتقام جویانه بود.
روحیه انتقام جویی در آنها بسیار قوی بود. ما شاهدی از
یک شخص غیرمنتظره داریم، یعنی معذرت خواهی مبلغ مشهور بهایی، میرزا ابوالفضل گلپایگانی ، وی می نویسد: «شواهد تاریخی وملموس متعددی می توان ارائه کرد که ثابت کند بهاءالله بود میخواست با ترور خود را از دشمنانش از جمله صبح ازل و ناصرالدین شاه ازمرگ محافظت کند. وگرنه اجازه نمی دادند حتی یک نفر از این افراد زنده بگریزد. این قطعاً باید شامل بهائیان نیز باشد، زیرا بابیانتمایلی به کشتن صبح ازل نداشتند.
6. اما ادعای محمد ابوالفضل مبنی بر اینکه بهاء در میان انبوه مریدان آموزش ندیده و رام نشده بود، جای بررسی ندارد. زیرا تاریخ بهاخلاف این را نشان می دهد. بها به همراه ازل برای پیوستن به ارتش در طبرسی رفت و سعی کرد به ارتش بپیوندد اما دستگیری او توسطمقامات ایرانی در آمل مانع از رسیدن او به قلعه(قلعه طبرسی) شد. پس از آزادی، او مورد سوء ظن قرار گرفت زیرا “به طور نامحتملطرح هایی برای تنظیم شورش داشت. بنابراین، او دوباره دستگیر و به پایتخت فرستاده شد. یکی از الواح بها، به مناسبت درگذشت فوادپاشا، وزیری است که او را تبعید کرد. او با شادی مرگ خود را جشن می گیرد و او را به جهنم می سپارد و در آنجا دل می جوشد وفرشته عذاب آور او را ذوب می کند و طعنه می زند و می گوید: این جهنمی است که شب و روز آن را انکار می کردی.
به روایت عبدالبهاء (عباس افندی) ، حاجی جعفر به جای اینکه در تبعید از بهاء جدا شود،با دست خود گلوی خود را برید.» بها در لوحرایض به این واقعه اشاره کرد و گفت: «یکی از دوستان فدای من شد و به عشق خدا (خدا یعنی بهالله)گلویش را با دست خود برید. اینبه گونه ای است که ما از قرون گذشته نشنیده ایم. این همان چیزی است که خدا برای این دوره اختصاص داده است.» شاگرد دیگریتقریباً در همان زمان اقدام به خودکشی کرد.*
این موارد به عنوان دلیلی بر واقعیت دینی است که توسط علی محمدشیرازی ذکر شده است که می گوید: «با ایمان تر و فداکارتر (ازمسیحیان اولیه)، برخی از شهدای روزگار ما با دستان خود خود را به قتل رسانده اند. ارادت به پروردگارشان بها».
7. تصدیق روانشناختی اتهام ترور به بهاییان در دکترین قدرت و امتیاز «مظهر» و استنباط بهائیان از آن دکترین دیده می شود. این درلوح اشراقات آمده است: «همانا او (بهاء) از بهشت غیب آمده است و معیار «هر چه بخواهد انجام میدهد» و سپاهیان قدرت و قدرتنزد اوست. در غیر این صورت، جز او: بر آنها واجب است که به آنچه او دستور داده است بچسبند.» «وای بر کسانی که تکذیب کردند واز او روی گردانیدند». «بزرگترین عصمت» فقط در مورد یکی (تجلی) اطلاق می شود که جایگاهش بالاتر از امر یا نهی مقدس است. او دلیل بر خطا است. همانا اگر بهشت را زمین یا راست چپ و یا جنوب را شمال اعلام کند، درست است و شکی در آن نیست.» «کسیحق ندارد با او مخالفت کند یا بگوید چرا یا کجا– پیش از آن‘; و هر کس با او ستیز کند، از مخالفان است.
به همین ترتیب عبدالبهاء اختیارات را بیان می کند؛
تجلی می فرماید: “او زیر سایه قوانین سابق نیست. هر کاری که انجام دهد عملی درست است. هیچ مؤمنی حق انتقاد ندارد.” «اگربرخی راز پنهان یکی از دستورات یا اعمال او را درک نمی کنند، نباید با آن مخالفت کنند».
این اصول توسط بهائیان جسورانه در مورد موضوع مورد بحث تفسیر و اعمال می شود.
در مورد کسانی که سرسختانه با اومخالفت کردند، بیش از یک جراح به خاطر قطع عضو قانقاریا، برای حذف حریف گستاخ قابل سرزنش نیست. این عقیده در میان بهائیانرواج داشت. در يزد گفتند: رسول الهي به اندازه جراح حق قتل و مجبور به قطع عضو دارد. مبلغان بهائی میگفتند: «پیامبر حق دارداگر بداند، قتل کند، اگر ببیند که ذبح عدهای از گمراهی بسیاری را باز میدارد، دستور چنین قتل عام را محق میداند. هیچکس نمیتوانداز او سؤال کند. حق دارد بدن چند نفر را نابود کند تا روح بسیاری زنده بماند.» یکی از آشنایان بهایی دکتر فریم اهل رشت به او گفت: بدون هیچ ظاهری شرمنده، که او برای برکناری یک آزار دهنده هزینه زیادی پرداخت کرد.”
نتیجه گیری
- بابیان و بهاییان با تحریک دو رهبر خود یعنی علی محمد شیرازی (باب) و حسینعلی نوری( بهاالله) ، دست به قنل عام و کشتار زدند. رهبر و مؤسس کالت بهایی خود یک قاتل بود ، پس چطور یک قاتل می تواند پیغمبر باشد؟ این اسناد مشان دهنده اوج امنیتی بودن اینفرقه است اما مریدان و مبلغان بهایی همچنان مظلوم نمایی می کنند و علت تنفر مردم از بهائیت را تعصب مذهبی و ایدئولوژی عنوان میکنند، تاریخ گواه این است که مردم تاریخ سیاه آنان را می دانند .
- www.bahaifact.com
https://www.logcollegepress-annex.com/samuel-graham-wilson-18581916/