موضوع تساوي حقوق رجال و نساء يكي ديگر از اصول و اعتقادات بهائيان است. بهائيان در توضيح اين اصل اظهار مي دارند: «زنان، مانند مردان، داراي استعداد كسب علوم و ترقي در مدارج دانش و هنر مي باشند، اگر به ظاهر زنان در بعضي امور از مردان عقب افتاده اند به اين دليل است كه بر اثر طرز فكر بشر در قرون و اعصار گذشته، زنان مانند مردان مورد تعليم و تربيت و توجه قرار نگرفته اند و در حقيقت زنان امروز محصول قرن ها محروميت از تعليم و تربيت هستند.» (آشنايي با ديانت بهائي. موسسه ملي مطبوعات امري، ۱۳ بديع.)
همچنين «براي اثبات زنان همين بس كه در سالهاي معدود اخير كه جامعه به آزادي هاي نسبي دست يافته اند اينك برخي از آن ها از بعضي از مردان پيشي گرفته اند. پس خداوند در خلقت نيز تفاوتي بين زن و مرد از نظر هوش، استعداد و شخصيت نگذاشته است (همان مأخذ.)
در اين راستا عباس افندي مي گويد:«در نظر خدا زني و مردي نيست، هر كس قلبش روشن تر است، نزد خدا مقرب تر است هر كس ايمانش بيشتر است نزد خدا مقبول تر» (اشرف فرامرز. مجموعه اي از مطالب ديانت بهائي به اختصار. موسسه ملي مطبوعات امري ۱۳۱ بديع.)
«طبق اين تعليم و تربيت، عضويت و خدمت در تشكيلات، حق انتخاب كردن و انتخاب شدن و در حقوق مدني از قبيل ازدواج، طلاق، سن بلوغ، ارث و غيره با مردان متساوي هستند.» (همان مأخذ.)
از طرفي بهائيان معتقدند كه نبايد حقوق را با وظايف اشتباه كرد و تصور نمود كه اگر اين تساوي برقرار گردد پايه و اساس خانواده كه بر اثر وجود زنان كدبانو و كاردان استوار است متزلزل گردد و چون زنان مانند مردان دخالتي در تنظيم امور داخلي و خانوادگي ننمايند، اختلاف عظيمي در جامعه انساني ايجاد مي گردد. زيرا بين وظيفه و حق تفاوت بسيار است و اعتقاد به تساوي حقوق، اعتقاد به تساوي وظيفه نيست، و بهائيان طرفدار تساوي وظيفه نمي باشند و به طور خلاصه تعليم و تربيت حضرت بهاءاله بر اساس تساوي حقوق است نه تساوي وظيفه.
در ادامه، نویسندگان بهائی با نقل چند گفته از عبدالبهاء، ثمره تساوی زن و مرد و حضور زنها در اداره عالم را گسترش صلح دانستند. چنان که به نقل از عبدالبهاء میخوانیم: «اگر چنان چه مساوات حقوق بين نساء و رجال در جميع عالم تحقق يابد، شبههای نيست که دنيا از شر جنگ آسوده میشود، زيرا آن وقت نساء (زنان) به هيچ وجه راضی به حرب (جنگ) نمی شوند…
بر مادران بینهايت صعب (سخت) و ناگوار است که جگرگوشگان و پروردگان آغوش عشق و محبت خويش را به ميدان حرب روانه نمايند، علی هذا چنين خواهد شد که چون نسوان کاملاً در امور اين جهان سهيم گردند و با مردان تساوی و برابری حاصل کنند، جنگ موقوف (متوقف) شود، زيرا مانع و رادع (محظور) جنگ، نسوان خواهند بود. در اين شک و ترديدی نيست».(همان)
نقد اصل تساوي حقوق زن و مرد
با تحقيق و تفحص در متون اسلامي، نظر اسلام راجع به اصل تساوي اين دو قشر از جامعه (حقوق زن و مرد) مشخص میشود. آيا اسلام مخالف تساوي است كه بهائيت خود را موافق آن و مبدع طرح احياي حقوق از دست رفته زنان مي داند؟
در ابتدا لازم است واژه حقوق معنا گردد، سپس اين اصل مورد بررسي قرار مي گيرد.
حقوق : حقها. سزاها. پاداشها. واجبات (دهخدا. علی اکبر، لغت نامه، تهران: دانشگاه تهران ،۱۳۷۳) و در اصطلاح عبارت است از، مجموعه مقرراتي كه براي اشخاص، از اين جهت كه در اجتماع هستند حكومت كند.) (كاتوزيان ناصر. مقدمه علم حقوق. چاپ شركت بهمن برنا. چاپ هجدهم ۱۳۷۳) .
اما نظر اسلام راجع به حقوق زن و مرد را از متون اسلامي پي مي گيريم. از جمله مسائلي كه در قرآن مجيد تفسير شده حقوق زن و مرد است. قرآن در اين زمينه سكوت نكرده و به ياوه گويان مجال نداده است كه از پيش خود براي مقررات مربوط به زن و مرد فلسفه بتراشند و معناي اين مقررات را نظر تحقيرآميز اسلام نسبت به زن معرفي كنند. (مطهري. مرتضي. نظام حقوق زن در اسلام. انتشارات صدرا. دي ۷۸).
اسلام پيشاپيش نظر خود را درباره زن معرفي كرده است. (همان) قرآن با كمال صراحت در آيات متعددي مي فرمايد: زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريده است. قرآن درباره آدم اول مي گويد: «همه شما را از يك پدر آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود قرار داديم» (سوره نساء / آيه ۱) بنابراين در اسلام نظريه تحقير آميزي نسبت به زن درباره سرشت و طينت وجود ندارد. قبل از اسلام بعضي از ملل معتقد بودند كه زن فطرتا پليد است و شيطان از طريق زن، مرد را وسوسه مي كند. در صورتي كه قرآن در اين زمينه ضمير تثنيه آورده و مي گويد: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ. شيطان آن دو را وسوسه كرد» (سوره اعراف / آيه ۲۰٫) يا « فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ. شيطان آن دو را به فريب راهنمايي كرد» بنابراين شيطان هر دو را وسوسه مي نمايد نه مرد را به وسيله زن.
زنان در مقامات روحاني و معنوي نيز با مردان مساوي هستند، قرآن در آيات متعدد تصريح كرده كه پاداش اخروي و قرب الهي به جنسيت مربوط نيست، به ايمان و عمل مربوط است. قرآن، هم از مرد قديس(عیسی، ابراهیم و…) صحبت مي كند. هم از زن قديسه (آسیه، مریم و…) ياد مي كند فقط تفاوتي كه بين زن و مرد قائل شده در سير من الحق الي الخلق است. (نظام حقوق زن در اسلام.)
در برخي از نظريات نسبت به زن صورت تحقيرآميزي نظر شده است و آن در مسئله ازدواج مي باشد كه بعضا ازدواج را دفع افسد به فاسد مي شمارند در صورتي كه اسلام ازدواج را مقدس مي نگرد؛ پيامبر اسلام مي فرمايند: «من به سه چيز علاقه دارم: بوي خوش، زن و نماز.»
برتراندر اسل (همهچیزدان، فیلسوف، منطقدان، ریاضیدان، مورخ، جامعهشناس) مي گويد: «در همه آئين ها
نوعي بدبيني به علاقه جنسي يافت مي گردد مگر در اسلام، اسلام از نظر مصالح اجتماعي حدود و مقرراتي براي اين علاقه وضع كرده اما هرگز آن را پليد نشمرده است. (همان مأخذ.)
اسلام، هرگز زن را مقدمه وجود مرد نمي داند و علت غايي را در كمال صراحت بيان مي كند، قرآن كريم مي گويد: «هر يك از زن و مرد براي يكديگر آفريده شده اند» (سوره بقره / آيه ۱۷۸)
اما يكي ديگر از نظريات تحقيرآميز اين است كه سهم زن در توليد فرزند، بسيار ناچيز شمرده مي شده اعراب جاهليت و بعضي از ملل ديگر مادر را فقط به منزله ظرفي مي دانسته اند كه نطفه مرد را در داخل خود نگه مي دارد و رشد مي دهد اما قرآن معتقد است كه شما را از مرد و زني آفريديم.
بطور خلاصه از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انساني متساوي برخوردارند ولي به دليل تفاوت جنسي و جسمي در جهات زيادي مشابه يكديگر نيستند و به همين خاطر از لحاظ بسياري از حقوق و تكاليف و مجازات ها وضع مشابهي ندارند و تفاوتي كه ميان نظر اسلام و سيستم هاي غربي وجود دارد اين است كه غربيان مي خواهند تفاوتهاي غريزي و طبيعي زن و مرد را در تعيين قوانين، مقررات، حقوق و وظايف آنان در نظر نگيرند ولي اسلام به آن ها توجه دارد. (نظام حقوقي زن در اسلام.) بنابراين اسلام، اصل تشابه را قبول نمي كند اما اصل تساوي را مي پذيرد.
نقض اصل تساوي حقوق زن و مرد در متون بهائیت
اما در پاسخ به آرمان خواهی بهائیت نسبت به زن، لازم است تا با نگاهی به نظام مدیریتی و تعالیم بهائی، پشت پرده شعارهای عوام فریب بهائیت بررسی شود، ادعای تساوی کامل حقوق زنها و مردها با یکدیگر، در حالی به عنوان یک اصل مترقی و بدیع بهائیت مطرح میشود که جای جای احکام فقهی و حقوقی فرقهی بهائیت، بر تبعیض و عدم تساوی میان زن و مرد استوار است. در ادامه به عنوان نمونه، به چند مثال در این خصوص اشاره میشود:
اول: «عدم حضور زنها در رهبری بهائیت» بهائیان چگونه مشارکت زنها در اداره جهان را شرط ترقی و پیش نیاز برقراری صلح میدانند، در حالی که در اداره عالم بهائی، حضور زنها را در بالاترین مناصب مدیریتی تشکیلات بهائیت، ممنوع کردهاند: «اما بیت العدل بِنصوصِ قاطعه فی شَریعةِ الله اختصَّ بالرجال حکمه مِن عند الله و سَیظهر هذه الحکمة کظُهور الشَّمس فی رابعه النّهار(عباس افندی، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، نسخهی الکترونیکی، ج ۱، شماره ۳۸، ص ۷۷٫) بیت العدل براساس نصوص قاطع موجود در دین خدا، مختص مردان است. این حکمتی است از جانب خدا و به زودی این حکمت مانند آشکار شدن خورشید در وسط آسمان آشکار خواهد شد.»
همچنین مقام ولایت امر در بهائیت که قرار بود ریاست همیشگی بیت العدل را نسل در نسل بر عهده داشته باشد و به این نهاد مشروعیت دهد، اختصاص به مردها داشته است. چنان که طبق وصیتنامه منتسب به عبدالبهاء، شوقی افندی اولین ولیامر و ولیامرها همگی از فرزندان پسری او تعیین شدهاند: «و مِن بعده بکراً بعد بکر یعنی در سلاله او (: و بعد از از ولیامرها پسرهای در نسل شوقی افندی جانشینش خواهند بود)». (افندی، عباس. الواح وصایا، محفل ملّی بهائیان پاکستان: مطبعهی استرلینگ گاردن رود، نوامبر ۱۹۶۰، ص ۱۲-۱۱٫)
بنابراین فرقه بهائیت به عنوان نمونه بسیار کوچکی از عالم بشری، وقتی نمیتواند در بالاترین مقامهای نظام مدیریتی خود حضور زنها را بپذیرد، چگونه میتواند شعار تساوی زن و مرد سر دهد و آن را پیش نیاز گسترش صلح و ترقی بداند؟!
دوم: «در بهائیت زنها به جدایی از جگرگوشههایشان محکوم میشوند»: عبدالبهاء، حضور زنها در مناصب مدیریتی را موجب پایان یافتن جنگ و نزاع میدانست و علّت آن را سختی جدایی و از هم پاشیدگی خانواده معرفی میکرد. این در حالیست که در بهائیت، نه تنها زنها از رهبری منع شدهاند، بلکه به جدایی و از هم پاشیدگی خانواده نیز بخاطر برگشت از بهائیت، محکوم میشوند.
چنان که در بهائیت، جدایی بدتر از مرگ دانسته شده: «ملاحظه کنید در عالم، وجود اُلفت سبب وجود محبّت سبب حیاتست، جدائی سبب ممات است» (افندی، عباس. خطابات، مصر: فرجالله زکی الکردی، چاپ اول، ۱۹۲۱ م، ج ۱، ص ۱۵۳٫) و در عین حال اعضاء، به کشتن (جدایی و قطع ارتباط با) عضو خانواده خود که از بهائیت برگشته، مجبور میشوند. تا جایی که مستبصرین از بهائیت همچون جذامی ها، حامل بیماری مسری روحانی دانسته شده و حتی خانواده شخص مستبصر هم حق کمترین ارتباطی با او را ندارند: «حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء در موارد بسیاری تأکید أکید فرمودهاند که از معاشرت با ناقضان عهد به طور کامل اجتناب نماییم. چون ناقضین به بیماری مُسری روحانی مبتلا شدهاند… اگر فردی به منظور حفظ سلامت و حیات، عضوی سرطانی را از بدن خود قطع نماید، به جهت وحدت هیچکس پیشنهاد نخواهد کرد که مجدداً به اعضای سالم پیوند زده شود». (هورنبی، هلن. انوار هدایت، نسخهی الکترونیکی، ص ۲۳۰، شماره: ۶۰۴٫)
دوم: نمایندگان و مبلّغان بهائیت در حالی لازمهی برابری زن و مرد را حقیقتی راجع به ماهیت انسان میدانند که برابری اجتماعی در واقع ظلم در حق هردو جنس زن و مرد است. چرا که تفاوتهای میان زن و مرد در زمینههای گوناگون، امری فطری و مورد اعتراف تمام اندیشمندان بیغرض میباشد. تفاوتهایی در خلقت و استعداد که با توجه به آنها، وظایفی متفاوت برای هرکدام در نظر گرفته شده است. لذا حقوقی هم که برای زن و مرد وضع شده، در قسمتهای زیادی با هم تفاوت اصولی دارد. (مطهری، مرتضی. نظام حقوق زن در اسلام، قم: انتشارات صدرا، چ ۱۴، سال ۱۳۶۹، ص ۲۰۲٫)
از اینرو نه تنها برابری زن و مرد در تمامی سطوح لطف به زن نیست، بلکه در موارد بسیاری، لازمهی مساوی شمردن زن با مرد (نظیر رفتن به خدمت سربازی زنها همچون مردها، به کارگیری زنها در مشاغل سنگین فیزیکی، تساوی در نوع پوشش و…)، سبب بالا رفتن آمار خشونت علیه زنها نیز میشود.
اینها همه در حالیست که تفکرات و احکام بهائیت دقیقاً بر خلاف شعارهای تبلیغی تساویخواهانهی این فرقه میباشد. همچنان که پیشوایان بهائی اساساً جنس زن را پستتر از مرد دانسته (قدیمی گلزار، ریاض. تعالیم بهائی، ص ۲۸۸٫) و ترازوی احکامشان در مسائلی نظیر ارث، به نفع مردها سنگینی میکند.
مورد دوم: از اختلاف میزان دریافتی و سهم زن و مرد در بحث ارث، شاید به عنوان یکی از مهمترین و جنجالیترین موارد نقض ادعای تساوی کامل حقوق زن و مرد در فرقهی بهائیت، بتوان نام برد. بنا به دستور رهبران بهائی، طبقات هفتگانه و میزان دریافتی هرکدام، بدین صورت مشخص شده است: «پدر: ۵/۵ سهم، مادر ۴/۵ سهم، برادر ۳/۵ سهم و خواهر: ۲/۵ سهم میباشد» (یزدانی ،احمد. نظری اجمالی در دیانت بهائی، بیجا: بینا، بیتا، ص ۴۷٫) حتی ارث برادر «أبی» با برادر «اُمّی» (همینطور خواهر أبی با خواهر اُمّی) با یکدیگر تفاوت دارد و برادر و خواهر «اُمّی»، با وجود برادر و خواهر «أبوینی» ارث نمیبرند.( ر.ک: عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینهی حدود و احکام، نسخه الکترونیکی، ص ۱۱۸، ۱۱۹، ۱۲۵، ۱۳۰٫) گذشته از آن، خانهی مسکونی که معمولاً مهمترین دارایی میّت به حساب میآید، به فرزندان اَرشد پسر اختصاص یافته و دیگران از آن محرومند: «وَ جَعَلنَا الدَار المَسکُنة و الألبسه المَخصُوصةٌ لِلذریة مِن الذکران دونَ الإناث و الوراث إنَّهُ لَهُوَ المُعطی الفَیّاض (نوری، حسینعلی. اقدس، (۱۸۰ صفحهای و ملحقات)، بیجا: بینا، بیتا، ص ۶۰٫) ؛ و قرار دادیم خانهی مسکونی و لباسهای مخصوص میّت را برای فرزند اَرشد پسر، غیر از دختران و وارثان؛ به درستی که خداوند بخشنده و فیاض است».
مورد سوم: از جملهی موارد عدم تساوی حقوق زن و مرد، اختلاف و تبعیض در تعداد همسران آنهاست. بنابه نصّ کتاب مقدس بهائیان، یک مرد حق داشته و میتواند دو زن اختیار کند و طبعاً یک زن از چنین حقی محروم میباشد.( اشراق خاوری، عبدالحمید. گنجینهی حدود و احکام، نسخه الکترونیکی، ص ۱۷۶٫) جالب است بدانیم که جناب پیامبر خودخواندهی این فرقه، سه زن اختیار کرده که آخرین آنها، پس از تأسیس مسلک و شریعت ساختگیاش بوده است. (آیتی، عبدالحسین. کواکب الدریه فی مأثر البهائیه، نسخه الکترونیکی، ج ۲، ص ۹٫)
مورد چهارم: بر خلاف دو مورد گذشته، در برخی موارد نیز، کفهی ترازوی رهبران بهائی، که مدعی تساوی کامل حقوقی میان زن مرد هستند، به نفع زنان سنگینی میکند. چرا که مرد در هنگام ازدواج، موظّف به دادن مهریه به زن بوده (اشراق خاوری، عبدالحمید. گنجینهی حدود و احکام، نسخه الکترونیکی، ص ۱۶۸، ۱۶۹، ۱۷۳٫) در حالی که زن چنین تکلیفی ندارد. حتی پس از تصمیم به جدایی زوجین از همسر خویش، در طول یکسالی که بیتالعدل راجع به این موضوع تحقیق و چارهجویی میکند، کلّیهی نفقه و مخارج زن، بر عهدهی شوهر اوست. (یزدانی، احمد. نظری اجمالی در دیانت بهائی، بیجا: بینا، بیتا، ص ۸۷٫)
هرچند در این مختصر، متعرّض موارد متعدد دیگر نقض تساوی کاملهی (مورد ادعای) حقوق زن و مرد در فرقهی بهائیت نگشتیم؛ اما با مشاهدهی همین موارد تناقض، پی بدان بردیم که بهائیت، در شعار و عمل یکی نیست و صرفاً شعارهای به ظاهر مدرن و عوامفریبانه را لقمهی چرب تبلیغاتی مسلک خود قرار داده است.