- حقوق زنان و شکافهای جنسیتی میان زنان و مردان مسئلهای است که ریشه آن به گذشتههای بسیار دور باز میگردد؛ تقریباً از دوره شکلگرفتن زندگی کشاورزی و شروع یکجانشینی جوامع یک جنس، اغلب مرد را بر دیگری برتری داده و بهموجب این امر حقوق کمتری برای دیگری در نظر گرفته شد. با پیشرفت علم و گسترش فهم اجتماعی، تحولات مثبت بسیاری در این حیطه بهوجود آمد که طبیعتاً بهدلیل اهمیت این مبحث همواره مورد توجه است.
حساسیت بالای این موضوع و تأثیرگذاری آن بر جنبههای مختلفی چون خانواده و جامعه، بستر آمادهای برای انواع سوءاستفادهها ایجاد کرده، از بیگاری کشیدن و استثمار زنان توسط کارخانههای تازه صنعتیشده تا آسیبهای فرهنگی که تا به امروز ادامه داشته است. در این میان فرقهها نیز برای جذب و افزایش نیرو حساب ویژهای بر جذب زنان باز کردهاند. بهائیت یکی از این فرقههاست که ادعاهای گزاف بسیاری در مورد نگرش بهائیت به زن، عنوان کرده اما بررسی جنبههای مختلف این موضوع در این مجال نمیگنجد و نوشتار حاضر در نظر دارد، تنها یکی از دههاادعای این فرقه را با چند مثال روشنگری کند.
عباس نوری (افندی)، پسر پیامبرخوانده بهائیان که خود را «عبدالبهاء» نامیده بود، برای جلب حمایت کشورهای غربی و همینطور، جذب نیروهای تشکیلاتی اصول و دستورالعملهایی برای بهائیت ایجاد کرد که بعضاً با اعتقادات پدرش نیز مغایر بود. بخش عمدهای از اصول فکری نوینی که بهائیت برای خود ایجاد نمود، از سفرهای وی به اروپا و آمریکا نشأت میگیرد.
عباس نوری، ضمن این سفرها با آداب و فرهنگ غرب آشنا شد و اصول و تعالیمی تنظیم کرد که به «تعالیم دوازدهگانه بهائی» معروف شدند. موضوعاتی که نهتنها ابداعی و نوین نبودند، بلکه طرح این مباحث توسط چنین تشکیلاتی، بیشتر جنبه تبلیغی داشته است؛ چراکه بسیاری از دستورالعملهای بهائیت در عالم واقع در مغایرت با این اصول قرار میگیرد. با این حال، بهائیان با استفاده از اصول مزبور، تبلیغات گستردهای در جهت امروزی کردن باور خود به راه انداختهاند.
یکی از بندهای این ۱۲ اصل «تساوی حقوق رجال و نساء» است. موضوعی با ظاهری فریبنده که دستمایه مبلغان بهائی برای جذب و خوش و آب رنگ نشان دادن بهائیت است. اما با متن آموزههای این فرقه هم در تضاد قرار دارد. مقصود این مطلب بررسی صحت یا مردود بودن تساوی حقوق مرد و زن نیست، بلکه میخواهیم نشان دهیم، با توجه اینکه بهائیت در موارد گوناگون، این ادعای خود را نقض میکند، حق صحبت از تساوی را نداشته و گنجاندن این اصل بهمانند دیگر اصول تنها شعاری تو خالی است.
پیش از بررسی مصادیق عینیتر بد نیست، گوشههایی از ادبیات و گفتههای پیشوایان بهائیت را در این زمینه مورد اشاره قرار دهیم. اولین سرکرده بهائی «حسینعلی نوری»در جایی میگوید: «ای کنیزان، مردانه بر امر حق قیام نمایید. بسی از نساء که الیوم عند الله، از رجال مذکور و بعضی رجال که از نساء محسوب.»نگاه حاکم بر چنین ادبیاتی نشان میدهد، در افکار گوینده «زنبودن» حقارتبار و نقصی است که اگر بخواهد به قوت تبدیل شود، باید سمت و سویی «مردانه» بگیرد.
پسرش سرکرده دوم این فرقه هم نظر قطعی خود را که ناقض هرگونه ادعای تساوی است، چنین عنوان میکند: «هرچند نساء با رجال در استعداد و قواء شریکند ولی شبههای نیست که رجال اقدمند و اقوی، حتی در حیوانات مانند کبوتران و گنجشگان و طاووسان و امثال آنان هم این امتیاز مشهود [است].» و این جملات تیر خلاصی است، برای شناختن دورویی و دروغگویی این فرقه. اما داستان تنها به حرفهای نامناسب سرکردگان در مورد زنان ختم نمیشود و باید گفت، متأسفانه در دستورالعملهای ارائهشده درباره مسائل مختلفی چون ارث، مهریه، حج، تربیت، عضویت در مهمترین بخش مدیریتی فرقه و… اوضاع بدتر هم میشود.
برای نمونه، در رابطه با موضوع ارث، تبعیضهای بسیاری در مورد زنان و مردان وجود دارد که چند مورد را ذکر مینماییم:
«و قرار دادیم، خانه مسکونی و لباسهای مخصوص متوفی را برای فرزندان ذکور و نه برای دختران و
سایر وراث.»
«بیت مسکون، در هر صورت مال بکر است. خواه از میت، چیز دیگری باقی ماند یا نماند. ولد بکر از سایر اموال نیز سهم خویش میبرد.»
«هر آنچه زوج به نام زوجهاش خریده باشد، باید جزء مایملک زوج محسوب و بین وراث قسمت شود. مگر البسه مستعمله و جواهرات و غیر آن که به اثبات معلوم شده باشد زوج به زوجه بخشیده است.»
همانطور که در این احکام آمده، بهائیت معتقد است، خانه مسکونی و البسه پدر فوتشده به پسر بزرگ و اگر زنده نباشد به پسر بعد، ارث میرسد. در هر حال، همسر و دختران متوفی از آن سهمی ندارند. همچنین تشکیلات بهائی، زن را حتی مالک آنچه شوهرش در زمان حیات خویش به نام همسرش خریداری کرده ندانسته و حکم داده که آن مال نیز باید پس از فوت شوهر، بین وراث تقسیم شود. مگر لباس و زیورآلات بهشرط آنکه زن بتواند، اثبات کنند برای خودش خریداری شده است.
مورد بعد، مهریه در بهائیت است که کاملاً با کرامت انسانی در تضاد قرار دارد. این موضوع نهتنها با تساوی حقوق مورد ادعای بهائیت تناسبی ندارد که حتی میان زنان هم تبعیض قائل بوده و شأن و اعتباری ساختگی تعیین میسازد: «مِهر به اعتبار زوج است. اگر از اهل مدن (شهر) است، ذهب (طلا) و اگر از اهل قری (روستا) است، قصه (نقره).»
در رابطه با مشکل تعیین مهریه در بهائیت و بیمنطقبودن درجهبندی روستانشینان و شهرنشینان نکات بسیاری وجود دارد اما بههمین بسنده میکنیم. آیینی که نمیتوانند بین فرد روستانشین و شهرنشین تساوی قائل باشد، چگونه مدعی تساوی جهانیان است؟
بهطور کلی، مشکلات زیادی در تقسیمبندیهای مربوط به ارث و رفتار با زنان در بهائیت در قالب حکم وجود دارد که خوشبختانه، بهدلیل عدم وجود حکومت بهائی، در هیچ کجای جهان، چنین احکامی اجرایی نمیشود. البته مبلغان بهائی نیز همواره میکوشند. این جنبههای پاکنشدنی فرقه خود را پنهان نگاه دارند. با این حال، مشکلی که هنوز نتوانستهاند، برای آن توجیه قانعکنندهای ارائه کنند، عدم جواز عضویت زنان در بالاترین مرکز تشکیلات بهائی است.
بالاترین مرکز بهائیت که آن را «بیتالعدل» مینامند. در متون بهائی از ارکان اصلی این فرقه است که البته در کنار «ولی امر» معنا میباید، اکنون این مرکز که در «حیفاء» (واقع در فلسطین اشغالی) قرار دارد، بهدلیل عظیم بودن سومین و آخرین سرکرده فرقه و نبود، ولی امر حتی از نظر بسیاری از بهائیان نیز مشروعیت ندارد. در هر حال، عمده تحرکات بهائیت از این مرکز، خطدهی و کنترل میشود و بهائیان قوانین و دستورالعملهای خود را از آن دریافت میکنند. جایی که هیچ زنی، حق عضویت در حلقه اصلی آن را ندارد. هر چند بهائیت کوشیده به اشکال مختلف این قضیه را توجیه کند، اما همچنان مسئلهای حل نشدنی و لکه ننگی برای این فرقه و ادعای دروغینش است.
یکی از این توجیهات بهائیان این است که عدم عضویت زنان در بیتالعدل یک نوع معافیت است و عضویت در بیتالعدل یک وظیفه است و نه یک حق. حقیقت این است که مسئله عدم عضویت زنان در بیتالعدل از مقوله معافیت یا تخفیف یا چیزی شبیه به این نیست؛ زیرا در اینجا سخن از «ممنوعیت عضویت خانمهای بهائی در بیتالعدل است» و خود «ولی امر بهایی» بهصراحت از لفظ «Exclusion» به معنی «ممنوعیت و محرومیت» استفاده کرده است. همچنین اگر این مقوله از جنس معافیت بود، همانگونه که بهائیت در مورد موضوع معافیت خانمها از انجام حج و… حکم معافیت صادر کرده، در مورد این مسئله هم از لفظ عفو استفاده میشد. در مورد اینکه عضویت در بیتالعدل، «حق» است یا «وظیفه»، بهترین روش پاسخگویی مراجعه به آثار امری و مطالعه نظرات رهبران بهائی در این مورد است. دومین سرکرده بهائیت، این مقوله را جنس «حق» ولی استثنا عنوان میکند و در شریعت ا… نساء و رجال در جمیع حقوق مساویاند، مگر در بیتالعدل عمومی؛ زیرا رئیس و اعضای بیتالعدل به نص کتاب از رجالند… .»
این اشارات نشان میدهد که این مسئله یک «نابرابری حقوقی» است.
به این ترتیب، حتی سران بهائی نیز قادر به توجیه مسئله تحریم عضویت زنان در این مرکز و تناقض آن با اصل «تساوی حقوق رجال و نساء» نبوده و این امر شاهدی است، بر اینکه بهائیت در نظر و عمل اعتقاد خاصی به حقوق زنان نداشته و این موضوع جایگاهی در آموزههای آن ندارد، بلکه مقصودش از طرح این مدعا، تنها سودجویی و جلب توجه افکار عمومی است. قسمت تلخ ماجرا این است که بهائیت با نفوذ به سازمان ملل و انجام فعالیتهای بهظاهر انساندوستانه خود را یکی از سردمداران احیای حقوق زنان میداند.
مرکز اصلی فرقه، در پیامهای گوناگون، اعضا را به تأکید بر این جنبه دروغین بهائیت تشویق میکند و در کمال وقاحت از برابری حقوق زن و مرد و ابداعی بودن آن در بهائیت سخن میگوید: «تساوی حقوق زن و مرد برای شما امری ساخته و پرداخته دنیای غرب نیست، بلکه حقیقتی روحانی و همگانی و جنبهای از ماهیت نوع انسان است که صد و پنجاه سال پیش حضرت بهاء ا… آن را در وطن خویش ایران تعلیم فرمودند؛ احترام به حقوق زنان و پذیرفتن برابری آن با حقوق مردان از مستلزمات عدالت اجتماعی و موجب تقویت و استحکام زندگی خانوادگی است و با متعالیترین مراتب تنزیه و تقدیس، هماهنگ میباشد.»
در همین راستا، گروههای مختلف بهائی، طی نقشههایی که توسط مرکز فرقه تنظیم میشود، در نقاط گوناگون جهان، کنفرانسهای مختلفی برگزار یا در نشستهای گوناگون شرکت میکنند تا مشخصاً درباره توجه بهائیت نسبت به حقوق زنان تبلیغ کنند. مثلاً در گردهمایی که در «جمهوری دموکراتیک کنگو» به مناسبت صدمین سال درگذشت دومین سرکرده فرقه برگزار شد. محور سخنرانیها، پیرامون دستاوردهای بهائیت در رابطه با پیشرفت زنان بود و نمایندههای بهائی در طول چنین مراسماتی، آثاری از بهائیت را عرضه میدارند که بر پیشرفت زنان تاکید دارد. تا جایی که معاون شهردار کنگو با ناآگاهی به وجد آمده و بیان میکند: «اگر اصول نهایی که ترویجدهنده صلح و ارتقای جایگاه زنان است، زودتر جزئی از زندگی اخلاقی اجتماع ما شده بود، پیش از این به برابری کامل دست پیدا کرده بودیم.»در صورتی که درون بهائیت به هیچ وجه خبری از برابری نیست.
البته به نظر میرسد، در تعامل با جمع با خانوادههای بهایی که زنان نقش فعال و پررنگی در پیشبرد امور ایفاء میکنند، باید گفت زنان تا آنجا برای بهائیت ارزشمندند که حتی از زندگی شخصی خود گذشته و به صورت تمام و کمال در اختیار منویات و برنامههای تشکیلات قرار گیرند. در پایان به نقل قول بخشی از خاطرات یک جداشده از این فرقه که به واقعیت درونی خانوادههای بهائی اشاره دارد، بسنده میکنیم:
«هر بهائی، مخصوصاً اگر دارای مسئولیت تشکیلاتی باشد، کاملاً در اختیار بهائیت است. خانواده منزل دارایی و درآمد، همه و همه تحت سیطره و تملک تشکیلات قرار دارد. این امکان وجود نداشت که فقط زمانی خاص را برای فعالیت بهائی در نظر گرفت، همیشه باید آماده میبودم. گاهی پیش میآمد که یک هیئت یا لجنه دچار مشکلی میشد و برای ارائه راهکار نزد من میآمدند. بنابراین، در حین تمام امورات و زندگی شخصی همواره گوش به زنگ بودم که اگر نیاز تشکیلاتی پیش آمد، در اختیارشان باشم. در مورد خانمها هم بههمین ترتیب بود؛ یعنی زن در اجرای شعائر دینی خود آزاد نیست. در بهائیت، حتی مسائل بهاصطلاح اعتقادی هم باید زیر نظر مسئولان انجام شود. بارها پیش میآمد که خانمی را از طرف تشکیلات احضار میکردند و آن زن موظف بود، در هر زمانی در اختیارشان باشد خانواده هم مستأصل و تسلیم بودند. خانمها را با مردهای دیگر حتی بدون حضور هیچ یک از اعضای خانواده به بهانههای مختلف مثل اجرای موسیقی و … به مسافرت تبلیغی میفرستادند و اگر کسی اعتراضی داشت، مورد سرزنش واقع میشد که تو بهائی نیستی کمی از خلق و خوی اسلامی داری! مناجات بخوان تا نور بهائی به قلبت بتابد. تشکیلات این طور جا انداخته بود که نباید برای مرد و زن مهم باشد. شب همسرش کجاست با که میرود با که میخوابد و… و این نوع بیخیالیها را به «منش بهائی» تعبیر میکردند.»اشراق خاوری، عبدالحمید، پیام ملکوت، ص ۲۳۲.
قدیمی، ریاض،گلزار تعالیم بهائی، ص ۲۸۸.
نوری حسینعلی، اقدس، ص ۲۱.
اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، باب ۱۰، ص ۶۷.
. نوری، حسینعلی، همان، ص ۱۳.
۶. اشراق خاوری، عبدالحمید، همان، ص ۱۶۹.
نامه عبدالبهاء به «کورین ترو»، درباره زنان در بیتالعدل، ۲۹/۰۷/۱۹۰۹.
پیام مرکز اصلی بهائیت، ۲۱ خرداد ۱۳۸۳گزارش سرویسهای بهائیت از مراسم بزرگداشت صدمین سالگرد درگذشت عباس افندی در کینشانا.
قادری، قیاس، سالهای عطار، تهران: سوره مهر، ۱۳۹۹، ص ۱۳۸.