طاهره که بود؟
از جمله فریب افکار عمومی در بهائیان حیفایی استفاده از اشخاص،برای هدف های تشکیلات تبلیغی بهائیت است.بیت العدل از اشخاص ، استفاده ابزاری می کند.یانی اگر کسی موازی با افکار انها قدم بردارد، آن شخص را به جریان خود نسبت می دهند حتا اگر در زمان تاسبس فرقه بهاییت او نبوده باشد!
فاطمه بیگم برغانی قزوینی ملقب به هنده، زکیه، زرین تاج، قره العین و ام سلمه طبق گفته های مختلف بین سال های ۱۲۳۰ الی ۱۲۳۳ در قزوین در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. عموی او میرزا محمد تقی برغانی قزوینی از عالمان شیعی و ملقب به شهید ثالث است. طاهره در ابتدا طبق مکتب شیعی بزرگ شده، به تحصیل علوم فقه و اصول پرداخت. سپس توسط عمویش به افکار شیخ احمد احسایی بنیان گذار مکتب شیخیه گرایش پیدا کرد، و پس از ازدواج مدت سیزده سال به همراه همسر و فرزندانش به کربلا و نجف رفت. در آنجا نیز گرایش شیخیه را دنبال کرد. پس از شیخ احمد به جانشین او سید کاظم رشتی گروید و با او در مکاتبه بود. پس از مرگ سید کاظم، او به کربلا رفت و در پی رکن رابع بعدی بود. در سال ۱۲۶۰ قمری باب اعلان بابیت کرد و کتاب قیوم الاسماء را به ملاحسین بشرویه به عنوان سندی برای ادعای خود داد. طاهره، با دریافت کردن کتاب قیوم الاسماء باب از دست ملا علی بسطامی در کربلا به باب گروید و در هر کجا حضور داشت به تدریس و تبلیغ بابیت پرداخت. با توجه به گرایش های خشنی که در مرام بابی هست، و با عملی کردن همان تعالیم از عراق اخراج شد و به قزوین بازگشت. در قزوین، طبق شواهدی که در کتب بهائی (کشف الغطاء اثر میرزا ابوالفضل گلپایگانی) موجود است، اقدام به ترور عموی خود کرد، و با شهادت میرزا محمد تقی برغانی قزوینی، وی به شهید ثالث ملقب شد. پس از آن به بدشت رفت و گردهمایی بدشت را به همراه حسین علی نوری و قدوس مدیریت کرد. در آنجا به دستور وی و حسین علی، نسخ اسلام را اعلان کردند. وی سپس به مدت یک سال در روستا های مختلف سرگردان بود و پس از اقدام بابیان به ترور ناصرالدین شاه دستگیر شد، و در خانه محمد خان کلانتر، رئیس پلیس تهران به مدت سه سال حبس خانگی شد. پس از سه سال وی محکوم به اعدام شد. مرگ طاهره در سال ۱۲۶۸ قمری به ثبت رسیده است.
زمان و تاریخ وقایع در بازگو کردن اتفاقات برای تحقیق و تفحص بسیار مهم است و در بدست آوردن نتایج کمک شایانی خواهد کرد. به همین علت در این نوشته به تاریخ ها دقت زیادی از طرف نویسندگان و محققان شده است.
بهاءالله و باب به ترتیب در سالهای۱۲۳۳ و ۱۲۳۵ هجری قمری مصادف با ۱۸۱۷ و ۱۸۱۹میلادی در تهران و شیراز به دنیا آمدند. در سال ۱۲۶۰ باب اعلان بابیت خود را اعلان می کند. باب در سال ۱۲۶۶ در تبریز تیر باران می شود، و طاهره در ۱۲۶۸ در تهران خفه می شود. پس از باب، بهاءالله در سال۱۲۶۹ قمری در سیاهچال تهران به صورت خفی برای خود قائل به مقام مظهریت می شود ولی آن را علنی نمی کند. بهاءالله برای اثبات مقام باب در بین سال های ۱۲۷۷ الی ۱۲۸۰ کتاب مشهور ایقان خود را می نگارد (بهائیان می گویند وی در دو شبانه روز این کتاب را نوشته است، اما شواهدی هم وجود دارد که وی این کتاب را در دو سال نوشته است به همین دلیل هم سال های نگارش کتاب به این گونه می باشد) که در آن خود را خادم فانی باب لقب می دهد. وی در سال ۱۲۷۹ - ۱۲۸۰ در بغداد علانا اعلان مظهریت می کند. بهاءالله در سال ۱۲۹۰ هجری قمری کتاب اقدس را می نگارد، و بدین وسیله احکام باب را به صورت رسمی نسخ می نماید. تا قبل از کتاب اقدس و طبق مدرک موجود در کتاب اقتدارات، بهاءالله احکام و دیانت بابی را نسخ نکرده بوده است و در این راه قسم می خورد. به مدرک زیر – اقتدارات ص ۱۰۳- در این باره توجه کنید
چه تصریحا که در ظهور بعد توقف ننمائید و جز ایات نخواهید مع ذلک انکارنمودهاند و امثال این امور عظیمه که جمیع میدانید عامل شدهاند و نفسی اعتراض ننموده و لکن باین مقر که باختیار او کل کتب ناطق است نسبت دادهاند که احکام بیان را نسخ نموده الا لعنه الله علی القوم الظالمین مع انکه بنص بیان این ظهور مختار بوده و خواهد بود و جمیع بیان بذکر و ثنایش ناطق و بظهورش مبشر و مایظهر من عنده هو ما ظهر من ظهور قبله و من فرق هو مشرک کذاب و منکر مرتابو از ایات گذشته اکثری از اهل ادیان از مقر اقدس خارق عادات دیدهاند علی شان لا یذکر بالبیان فاسئلوا المدینه و من حولها لیظهر لکم …
پس از بهاءالله عبدالبهاء، زمام امور بهائیان را تا سال ۱۳۳۷ قمری به دست گرفت. در زمان زندگی عبدالبهاء و در سال ۱۳۳۴ قمری، کتاب کشف الغطاء ابوالفضل گلپایگانی تنظیم شد. این کتاب از جمله اسناد مهمی است که بزرگان بهائی در آن به باور باب به شدت توپیده اند. گلپایگانی از بزرگترین عالمان بهائی بود و کتاب های زیادی را نگاشت. پس از مرگ عباس افندی، نوه او شوقی افندی در میان سال های ۱۳۳۷ الی ۱۳۷۳ هجری قمری زمام امور بهائیان را در دست داشت. پس از مرگ شوقی، جامعه بهائی به مدت ۶ سال در بین زمین و هوا بود چرا که ولی امری بر آن نظارت نداشت و توسط ایادیان امر اداره میشد. تا این که در سال ۱۳۷۹ قمری، جمعی از ایادیان امر، بیت العدل بهائیان حیفایی را تاسیس کردند. از آن زمان به بعد، این گروه از بهائیان در زیر پرچم بیت العدل هدایت شده و اوامر و نواهی این سازمان راس تشکیلات بهائی را انجام می دهند.
تاریخ پس از طاهره بهائیت را در قبال رویکردشان نسبت به باور طاهره می توان به دو قسمت تقسیم کرد- قسمت اول از سال ۱۲۶۸ قمری تا ۱۲۷۳ هجری قمری و قسمت بعدی، سال های بعد از تشکیل بیت العدل بهائیان حیفائی. رویکرد بهائیان در قسمت اول نسبت به باور باب، به دو گونه واضح خود را نشان می دهد. اول، در موقعیت هایی که بزرگان بهائی به خصوص شخص بهاءالله، می بایست نهایتا از خود به نوعی دفاع کند و این کار را با احترام به باب و باور او انجام می دهد. دوم، در موقعیت هایی که بهاءالله و دیگر بزرگان بهائی می بایست برای به کرسی نشاندن استقلال بهائیت، تبلیغ این مرام و دوستدار بشریت جلوه دادن آن به میدان بیایند و برای این منظور چه کاری بهتر از به لجن کشاندن باور باب.
موقعیت اول اشاره به جاهایی دارد که باور باب به وسیله مخاطب غیر بابی، زیر سوال می رود و لذا بهاءالله کتاب ایقان را در جواب خالوی معترض باب به عنوان مثال می نگارد و ادعای های گزافی در آن می کند. توجه داریم که زیر سوال رفتن باب و باور او نتیجه ای جز زیر سوال رفتن باور بهائی ندارد. بالاخره، اگر باب که بهائیان نسبت های دروغ زیادی به وی میدهند، از قداست بیافتد، زیر بنای بهائیت به خطر افتاده و از میان خواهد رفت.
همچنین، در جاهایی نیز هست که بابیان به طور خاص بهاءالله را خطاب قرار می دهند و او را که به مدت سی سال بخشی از وظیفه مدیریت اجرای احکام بابی را بر عهده داشت، متهم می کنند که احکام باب را نسخ کرده است. همانطور که در سند بالا - اقتدارات ص ۱۰۳- نیز نمونه جواب بهاءالله آورده شد، بهاءالله برای دفاع از خود در مقابل بابیان این ادعا را رد می کند و بر مخالفین لعنت می فرستد. در جای دیگر در ص ۳۰۳ کتاب بدیع نیز، بهاء الله خطاب به بابی ها جهت نشان دادن ارادتش به باب و جدا نبودن از وی و اینکه تمام کوشش وی اثبات نازل یافته های باب بوده است می گوید :
بدانید ایقوم که این غلام رحمن در جمیع احیان اراده ا ش آن بوده که آنچه از ظهور قبلش نقطه بیان روح من فى الاکوان فداه نازل شده ثابت نماید حرکت ننموده ام مگر برضاى او چنانچه او حرکت نفرموده مگر برضاى این غلام مع آنکه کل آنچه از این مشیّت ظاهر شود نفس مشیّت و اراده او بوده و کفى بنفسه شهیدا
در این دو مورد از نصوص بهائی، این مرام برای این که خود را در خطر می بیند، به منظور دفاع از خود، ادعای مخاطب خود را رد کرده و خود را خادم فانی باب، و پیرو تسلیم وی و باور وی نشان می دهد. نگاهی به تاریخ بهائیت در این فاصله نشان می دهد که در سال های اولیه بابیت، بهاءالله یکی از ستون های این مرام پوشالی بوده، در موقعیت های مختلف بابیان برای گرفتن دستور عمل به وی رجوع می کرده اند. بهاءالله به خصوص در واقعه ننگین بدشت مدیریت آن اجتماع را به همراه طاهره بر عهده داشت، و بابیان را به سمتی که قصد داشت کشاند. در جنگ قلعه طبرسی، وی مدیر تدارکات و طرح ریز جنگ بر علیه نیرو های حکومتی بود. در این جاست که نیت بهاءالله از دفاع از مرام باب به وضوح روشن می شود. وقتی نقش بهاءالله را در میان بابیان در نظر می گیریم و با توجه به این که بهاءالله بعدها، مرام خود را از بابیت جدا کرد و نهایتا اعلان خدایی سر داد، واضح است که نیتی به جز ریاست طلبی و سردمداری مادی و معنوی بر عده ای نداشته است, اما طرفداران وی کم تعداد بوده اند. در این جاست که مشاهده می کنیم که او در موقعیتی که زیر دستانش به او اتهام وارد می آوردند، به دلیل این که هدف خود را در خطر می بیند، باب را پیشوای خود معرفی می کند.
در مقابل رویکرد بالا، مشاهده می کنیم بهاءالله در موقعیتهایی که پایگاه خود را محکم می بیند خلاف آن عمل کند. در این راستا، به رویکرد دوم می رسیم، آنجا که بهاءالله و دیگر بزرگان بهائی نیازی به مخفی کردن نیت و نگرش خود نداشته، استفاده لازمه از مرام باب برای محکم شدن جایگاه خودشان انجام شده است. در این راستا، از طرفی، پیروان باوفایی برای خود رقم زده اند و از طرف دیگر، مخاطبشان یا ارتباطی با بابیت نداشته و یا اگر مانند مستر بروان تازه بابی (ازلی به عبارت دقیق تر) شده اند، با توجه به وجهه مهمی که شخص دارد، میبایست انتخاب او زیر سوال برود که افراد دیگر را آلوده نکند. لذاست که باور باب به لجن کشیده می شود.
در این راستا، نصوص بهائی پر است از اتهامات و تخطئه های بسیار تند که برخی از آنها خواننده منصف را به فکر فرو می برد که چگونه کسی که به مدت تقریبا سی سال پیرو چنین مرامی خود را معرفی می کند، چگونه می تواند چنین عبارات و اتهاماتی را به باور باب بزند. در ادامه، به ۲۳ اتهامی که بهاءالله، عبدالبهاء، و دیگر بزرگان و نویسندگان بهائی از جمله ابوالفضل گلپایگانی به باور باب ( همان باور طاهره) وارد می آورند اشاره می کنیم.
اولین سند مورد بررسی مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر صفحه ۲۷۸ می باشد. در این سند جناب بهاءالله پیشوای تشکیلات بهائی نظر خود را راجع به باور طاهره این گونه مطرح می کند.
بگو ای دوستان ترس از برای چه و بیم از که * گلپارهای عالم باندک رطوبتی متلاشی شده و میشوند * نفس اجتماع سبب تفریق نفوس موهومه است * نزاع و جدال شان درندهای ارض * بیاری باری شمشیرهای برنده حزب بابی بگفتار نیک و کردار پسندیده بغلاف راجع لازال اخیار بگفتار حدائق وجود را تصرف نمودند …
جناب بهاءالله در این جمله معتقد است که در روی کره خاکی درندگانی در لباس انسان وجود داشته اند، که به خاطر همین درنده خویی به نزاع و جدال می پردازند. ایشان ادامه داده و این گروه درنده خو را معرفی می کنند. جالب است که جناب بهاءالله این گروه درنده خو را بابیانی (باورندان به باب که در میان آنها طاهره از جمله مهره هایی است که این فرامین را تبلیغ و تدریس هم می کرده است) می داند که شمشیر های برنده آنها همواره در کره خاکی مشغول دریدن انسان های دیگر بوده است. در این سند، بابیان شمشیر به دست معرفی شده و عقیده بابی را درنده خویی و نزاع کننده و جدال کننده می داند.
در همان مدرک صفحه ۵۲، بهاءالله قدم را فراتر گذاشته در به ایقان رساندن مخاطب خود نسبت به باور داعشی طاهره ( همان باور باب) کمک شایانی کرده است. ایشان، علت استفاده همکیشان طاهره از شمشیر برنده به وضوح بیان کرده، چهار اتهام اساسی دیگر را به باور باب، و ثمره آن باور وارد آورده و اینگونه این باور را به تصویر می کشد
یوم قبل مخصوص از برای یکی از اولیا این کلمه علیا از قلم اعلی نازل که شاید اهل اعراض باقبال فائز گردند و بغوامض مسائل اصول الهیه پی برند و اگاه شوند معرضین و منکرین به چهار کلمه متمسک اول کلمه فضرب الرقاب و ثانی حرق کتب و ثالث اجتناب از ملل اخری و رابع فنای احزاب حال از فضل و اقتدار کلمه الهی این چهار سد عظیم از میان برداشته شد و این چهار امر مبین از لوح محو گشت و صفات سبعی را به صفات روحانی تبدیل نمود
خطاب ایشان در این بیان به بابیان و باور بابی است که طاهره یکی از آنان بود و به تبلیغ آن می پرداخت و هر کجا می رسید آن را به گوش همه می رساند و قصد جمع کردن یار و طرفدار برای برپایی حکومت بابی داشت. طاهره باور بابی داشت باوری که از طرف جناب بهاءالله چنین توصیف شده است. آنها معرضین و منکرین لقب گرفته اند، چرا که مرام جناب بهاءالله را قبول نکردند و در مقابل ایشان گردن کج نکردند. لذا جناب بهاءالله در مورد آنها می گوید این باورمندانی که من را انکار می کنند، اساسا به چهار مدل عملکرد دست می زاییدند. اولین آنها ضرب الرقاب است. ضرب الرقاب به معنی زدن گردن هاست. یعنی باورمندان به چنین باوری، که طاهره هم برای استقامت در همان باور و عمل به تعالیمی از این دست توسط حکومت کشته شد، به زدن گردن های انسان های بی گناه مشغول بوده اند و این از جمله عملکرد های اصلی آنها بوده است. باور طاهره، طبق توصیف جناب بهاءالله باوری داعش گونه بوده که با زدن گردن ها قصد ایجاد ترس و وحشت و اظهار وجود داشته است.
دومین مورد اتهام بهاءالله به باور بابی طاهره که در جمله بالا آورده شده است، حرق کتب می باشد. حرق کتب به معنای سوزاندان هر گونه کتابی است. خاطر نشان کنیم که از تعالیم باور بابی، سوزاندن همه کتاب ها به جز منطوق بیان بوده. توجه داریم که منظور از منطوق بیان، اشاره به تمامی کتاب هایی است که از باب به جای مانده از جمله بیان عربی و فارسی، صحیفه عدلیه، … . جناب بهاءالله نیز به این مسئله اشاره می کنند، چنان که تاکید و تاییدی باشد بر نحوه نگرش باور طاهره به کتاب، کتاب خوانی، تحقیق، تحمل باور دیگران، تحمل دگر اندیشان، …. . چنان این مفهوم عام است، چنان جناب بهاءالله عمق باور طاهره را به تصویر می کشند که جای هیچ شکی را در اذهان باقی نمی گذارند، جوری که انسان از مرحله ایقان هم گذر کرده، با گوشت و جان پی به پشت پرده های باور طاهره خواهد برد. جالب آنجاست که این سخنان از زبان جناب بهاءالله گوش زد می شود. ایشان به تاکید بسیار بیان می دارد که درندگان حزب بابی، از جمله طاهره همواره در پی زندن گردن ها و سوزاندن هر کتابی غیر منطوق بیان مشغول بوده اند.
سومین موردی که جناب بهاءالله به واسطه آن باور طاهره را در این مدرک به تصویر می کشد، اجتناب از ملل اخری است. به این معنی که جناب بهاءالله معتقد است باور طاهره از هر گونه تعاملی با دنیای خارجی خود داری می کند. از هر گونه ارتباط با باور های دیگر اجتناب می کند. به طور کلی ارتباط و تعامل با دیگران جایگاهی در باور طاهره نداشته، تنها روش برخورد با دیگرانی که باور طاهره را قبول ندارند زدن گردن آنهاست. انزوایی خشن، سرشار از تعصب و خود بزرگ بینی که معتقد است یا به زیر چتر باور ما می آیی، یا حق حیات را از شما می گیریم. به راستی مصاحبه سران داعش تفاوتی با چنین مدل نگرشی که جناب بهاءالله از باور طاهره به تصویر می کشد، دیده می شود؟
بهاءالله در چهارمین اتهام موجود در این مدرک می گوید که باور طاهره یکی از اهدافش باقی نگذاشتن هر گونه فرقه، حزب، قوم، دین، …. غیر از باور بیانی ( باور طاهره) بوده است. داعشی که در زمان گذشته که حضور خود را در گرو نابودی بشریت می دیده است. باور طاهره چنان است که تحمل هیچ ملت و قومی و حزبی غیر از خودش را ندارد، گردن مخالفین را به شمشیر برنده می برد، مخالفانش را وحشیانه می درد، و تحمل آثار نوشتاری و قلم فرسایی های غیر همسو با خود را نداشته، هر چه بشر در طی تاریخ انسانیت از خود به جای گذاشته خواهد سوزاند. و در آخر بشریت را نابود کرده، چنان که غیر از خودش، کسی بر روی کره خاکی نماند.
به راستی اگر کسی نداند که گوینده این سخنان کیست، و بدون هیچ گونه پیش زمینه از موضوع این کلمات را بشنود، بی اختیار تصور خواهد کرد که فردی در مورد داعش زمان حاضر سخن می گوید. کسانی که در پی حکومت بر دنیا هستند و در راستای آن منطق، عقل و انسانیت را کنار گذاشته اند و به زدن گردن ها و درندگی و سوزاندن آثار فرهنگی و میراث تاریخ بشریت می پردازند. آری جناب بهاءالله در توصیف باور طاهره، داعش مستقر در ایران که در سال ۱۲۲۷ شمسی اعلان موجودیت کرد را تصویر می کشد.
اما پنجمین اتهام جناب بهاءالله نسبت به باور طاهره در آخر فراز بالا آمده است. جناب بهاءالله می گوید که با ظهور ایشان صفات سبعی پیروان باور طاهره محو گشت. و چنین صفاتی جای خود را به صفات روحانی داد. صفات سبعی منظور همان صفات درنده خویی است. ایشان می گوید که باور طاهره صفات سبعی را ترویج می داد. به عبارت دیگر ثمره باور طاهره ایجاد صفات سبعی در پیروان این مرام می باشد. و وقتی بهاءالله تعالیم خود را ارائه کرده اند این صفات سبعی محو گشته است و به صفات روحانی تبدیل شده است. جالب آنجاست که جناب بهاءالله در کتاب اقتدارات صفحه ۱۰۳ که در بالا آورده شد، خود را عامل به همان تعالیم باور طاهره معرفی می کنند. به این معنی که ایشان نیز تا قبل از نوشتن کتاب اقدس، احکام و تعالیم باور طاهره ( باور بابی) که سرشار از درنده خویی و صفات سبعی بوده است را انجام می داده اند. می توان نتیجه گرفت که این صفات در خود جناب ایشان هم وجود داشته است که نمونه آن را در کتاب خاطرات حبیب جلد ۱ صفحه ۲۶۶ می توان یافت:
وقتی که جمال مبارک از سلیمانیه [به بغداد] تشریف آوردند، یک روز توی کوچه تشریف می بردند با مرحوم آقا میرزا محمد قلی [برادر ناتنی بهاء و دستیار وی]، یک شخص کباب فروش آهسته گفت باز بابیها آفتابی شدند. جمال مبارک به میرزا محمد قلی فرمودند بزن توی دهنش. میرزا محمد قلی ریش او را گرفته توی سرش می زد. رفت نزد ایلچی [=کنسول ایران در بغداد] شکایت کرد، ایلچی خود او را حبس کرد، گفت یقین جسارت بزرگی کرده ای که بابیها ترا زده اند…
دقت شود که، جرم آن شخص کبابی، که به دستور بهاء کتکش زده اند، تنها این بوده که «آهسته» گفته است بابیها باز آمدند، و بهاء (به صرف شنیدن این کلام، و برای چشم زهر گرفته از او و دیگر مسلمانان بغداد) به مریدش دستور داده که «بزن توی دهنش»!
جناب بهاءالله در جای جای نوشتجات خود باور طاهره را به تصویر کشیده است و چیزی برای مخفی نمودن باقی نگذاشته. اگر هم تیله های درشت حقایق توسط بهائیان و بیت العدل مخفی گردد باز هم متحریان حقیقت آنها را خواهند یافت. مدرک اتهام بعدی پیشوای بهائیان در کتاب اقتدارات صفحه ۲۹ موجود است. در این مدرک، جناب بهاءالله باورمندان طاهره را متحجرانی معرفی می کند که حتی از لباس های بافته شده به دست ملل دیگر خودداری می کردند. این مطلب چنان است که ایشان با خورده گیری از چنین باوری آن را زیر سوال می برد و در ادامه با افتخار، پیروان خود را از تبعیت از این حکم رهایی می بخشد. به جملات جناب بهاءالله توجه کنیم:
میدانند آنچه از قلم اعلی در زبر و الواح نازل شده فساد و نزاع و جدال ممنوع و هم چنین امر نمودیم بقرائت کتب قوم جمیع این امور عنایتی است بزرگ از برای عباد چه که از قبل ممنوع بودند و بجهاد مأمور استعمال لباس اجنبیّه و ملاحظه کتب آن قوم از قبل ممنوع و آثار منع در کتب موجود و مشهود و لکن در اینظهور اعظم سدّ منع برداشته شد و بجای آن حرّیّت عطا و عنایت گشت.
همان طور که مشاهده می شود، ایشان باور طاهره را چنان معرفی می کند که نشان می دهد این باور هر گونه تلاشی را برای دوری و عدم ارتباط با اقوام دیگر انجام می دهد. حتی لباس های آنها هم در باور طاهره مطرود و منفور است. لحن فخر فروشانه جناب بهاءالله چنان است که مخاطب کاملا به مخرب بودن چنین احکامی برای جامعه بشری از دیدگاه جناب بهاءالله پی می برد. اما سوال آنجاست که چگونه می شود حسین علی خود ادعای خدایی کند، و در این مدرک احکامی که ظاهرا خود مدعی برای باب ارسال کرده است حاصلی جز مسدود کردن پیشرفت جامعه بشری نداشته است؟ همانطور که خود ایشان به آن اشاره می کنند.
اما اتهام بعدی جناب بهاءالله به باور طاهره به این ترتیب است که ایشان باور طاهره را تند رو و فتنه گر معرفی می کند. به جملات زیر که در کتاب مائده آسمانی ج ۸ آمده توجه کنید:
مائده اسمانی – جلد ٨: صفحه ۱۸۶
و ادرکوه فیهذا السجن البعید و الروح من قبل الله علیکم یا ملا المخلصین و الحمد لله رب العالمین . ” مطلب دویست و یازدهم _ فتنه عراق در لوح مبارکی نازل شده قوله تعالی : اول فتنه در عراق ظاهر چه که در اول یوم عاشورا مقام حزن سرورظاهر و مقام صمت صوت تصنیف مرتفع باری این حرکت سبباعلا کلمه نفوس خبیثه شد اگر چه عاملین قصد و نیتشان ظهور و بروز حضرت نقطه اولی روح ما سواه فداه بوده یعنی مولود مبارک در یوم اول محرم و همچنین اعتقاد بر …
در این جا جناب بهاءالله طاهره و باور او را فتنه گر خوانده به طوری که وقتی ایام محرم شروع می شود و در اول روز عاشورا که ایام حزن و اندوه است، به شادی و سرور و پایکوبی پرداخته اند، در روز هایی که مقام سکوت و خاموشی است به آواز خوانی و تحریک دیگران و ایجاد فتنه مشغول بوده اند. از دید جناب بهاءالله این مدل عملکرد صاحب هیچ گونه مماشات و تعامل و همدردی نیست و تنها به قصد تحریک و برانگیختن عواطف دیگران بوده است. این گونه است که باور طاهره به هر روشی برای ایجاد نزاع و جدال و فتنه و درگیری دست می زند، و به راستی که ایشان نمونه های تاریخی جالبی از این مدل عملکرد را بیان می کند.
مورد دهم اتهام جناب بهاءالله به باور طاهره در مائده آسمانی: ج۷ ص ۱۳آمده است:
تعلیمات مبارکه و اعراض نفوس . در لوح ملا علی بجستانی نازل قوله تعالی : ” یا علی از ضوضای غافلین و زماجیر مشرکین محزون مباشعنقریب رایات عدل و انصاف در اطراف باسم حق مرتفع شودجمیع ملوک الیوم این طایفه را اهل فساد میدانند چه که فی الحقیقه در اوائل اعمالی از بعضی از این طایفه ظاهر …
فرائص ایمان مرتعد در اموال ناس من غیر اذن تصرف مینمودندو نهب و غارت و سفک دما را از اعمال حسنه میشمردند حقوق هیچ حزبی از احزاب را مراعات نمینمودند و ان نفوسهمچه گمان میکردند که این اعمال مقبولست مع انکه بطرازمحبت الهی مزین و بافسر انقطاع مکلل از غایت سادگی و عدم اطلاع باین اعمال مرتکب و جمیع را من عندالله میدانستند و این اعمال سبب اجتناب ناسو ضوضا و اعراضخلق از حق شد حال ازید از سی سنه نار فساد و محاربه و نزاع و جدال در جمیع اطراف واقطار افسرده و مخمودمع ذلک هنوز در شک و ریبند سبحان الله…
جناب بهاءالله اتهام دهم خود به باور طاهره را با این جمله آغاز می کند، که همه ملوک و سرزمین ها و سلاطین، این قوم و باورمندان به باور طاهره را اهل فساد می دانند. جناب بهاءالله چنان با قدرت بر باور طاهره می کوبد که وضوح فساد آن را بر همه عیان می داند که جای هیچ گونه برداشت دیگری را باقی نمی گذارد. بهائیان دیگر نمی توانند به توجیه و تفسیر بپردازند و آن را رد کنند. در این مدرک به وضوح جناب بهاءالله باورمندان بابی و همکیشان طاهره را اهل فساد معرفی میکند. اما باید پرسید که جناب بهاءالله خود شما به مدت ۳۰ سال همین احکام را عمل می کردید!، مگر شما نبودید که ظهور جناب باب را ظهور الله خواندید و خود را عبد فانی ایشان قلمداد کردید؟ مگر شما نبودید که در جواب اعتراض های بابیان نسخ احکامی از جمله همان ها که باعث فساد در عالم شده است را نفی فرمودید؟ ای کاش قدری انصاف وجود داشت.
اتهام بعدی جناب بهاءالله به باور طاهره این گونه است که ایشان چنین باوری را منشا اعمالی میداند که آن اعمال باعث لرزه افتادن بر ستون های ایمان (فرائص ایمان مرتعد) می شود. به عبارت دیگر حاصل باور طاهره طبق گفته جناب بهاءالله، به سست شدن ایمان منجر می شود. قاعدتا اگر مرامی الهی بود، عمل به فرامین آن نمی بایست که فرد عامل را سست ایمان کند. اگر این گونه بشود به راستی می توان در پوچ بودن آن مرام به یقین رسید. حال جالب اینجاست که جناب بهاءالله کسی هستند که این نکته را تذکر می دهند. پس ایشان هم قبول دارند که مرام باب و احکام آن باعث سست شدن ایمان است. اگر سلسله وجودی بهائیت را در تاریخ پیگیری کنیم آیا به همان مرام سست کننده ایمان نمی رسیم؟ آیا خود جناب بهاءالله همین را نمی توان مشمول حرف خودشان دانست و ایشان را هم جزو همان عده سست عنصر در ایمان گنجاند؟
اما اتهام دوازدهم پیشوای بهائیان عالم، جناب بهاءالله، بنیان گذار باور بهائی نسبت به باور طاهره در ادامه گفته ایشان دیده می شود. این اتهام به باور طاهره و پیروان آن باور این است که ایشان آنها را راهزن و دزد معرفی می کند. کسانی که اموال دیگران را بدون اجازه صاحب آن به تصرف در می آورده اند. جناب بهاءالله بدون هیچ گونه پرده پوشی، عنوان می کند که از جمله اعمالی که پیروان باور طاهره و همکیشان ایشان انجام می داده اند، دزدی و تصرف در دارایی های مردم است. بابیت و باور طاهره حتی کمترین خصلت های انسانی را نیز به باورمندان خود منتقل نکرده است. دزدی از جمله ابتدایی ترین مسائلی است که در هر عصر و کوری ممنوع بوده و هر عقل سلیمی به این قضیه پی می برد.
در ادامه اتهامات مورد سیزدهم را تقدیم می کنیم. جناب بهاءالله باور طاهره را به ایجاد خون ریزی و سفک دماء متهم می کند. به طوری که دنباله رو های چنین دستوراتی، غارت و خون ریزی را از اعمال حسنه می دانسته اند. و جناب بهاءالله آنها را سرکوب کرده و باور طاهره را تخطئه می کند. توجه داریم که اعمال همکیشان طاهره، ممکن است اعمال شخصی به نظر بیاید و ربطی به باورشان نداشته باشد. اما در همین مدرک، ایشان اشاره می کنند که این افراد اعمال خود را برای رضای خدای بابیان انجام می داده اند. در این راستا رضای چنین خدایی با انجام دستورات باور طاهره به نتیجه می رسد که باورمندان بابی همگی در این کار سربلند بوده اند. همواره به فساد و فتنه و جدال و نزاع و گردن زندن و قتل انسان های بی گناه و دزدی اموال مردم مشغول بوده اند. تاکید می کنیم که خود جناب بهاءالله نیز که به مدت تقریبا سی سال معترف است که این احکام را قبول داشته است و ظهور خود را نسخ کننده چنین دستوراتی نمی داند ( رجوع کنید به اقتدارات ص ۱۰۳ ).
این اتهامات همگی از میان نصوص و متون به جا مانده از جناب بهاءالله استخراج شده بودند. اما از میان بزرگان بهائی افراد دیگری نیز باور طاهره و ثمرات گهربار آن را توصیف کرده و به تصویر کشیده اند. از جمله این افراد، محقق بزرگ بهائی، جناب ابوالفضل گلپایگانی متخلص به ابوالفضائل است. میرزا ابوالفضل گلپایگانی از فضلای بنام و محققین عالیقدر و معروفترین نویسندگان عالم بهائی است. این شخص به بهائیت خدماتی عظیم انجام داد و جهان معارف بهائیت را رهین تألیفات خویش کرد. اتهام چهاردهم به باور طاهره از طرف ایشان می باشد و در کتاب کشف الغطاء به ثبت رسیده است.
به نوشتهِ استاد محیط طباطبایی کشف الغطاء به دستور و تحت نظارت عبدالبهاء و به دستیاری میرزا ابوالفضل گلپایگانی و ادیب طالقانی و نعیم سدهی و سمندر قزوینی و مهدی گلپایگانی (از فعالان و مبلغان بهائیت) در ردّ مقدمهِ فارسی و انگلیسی و تاریخ قدیم تازه چاپ به نام نقطه الکاف (کتابی که پروفوسور ادوارد براون انگلیسی آن را جمع آوری کرد و تجدید چاپ نمود)، از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۴ ق تنظیم و تدوین و در عشقآباد روسیه به چاپ رسیده و آمادهِ انتشار شد. اما «سقوط فلسطین به دست انگلیسیها و پیدایش مصالح تازهای که براثر انقلاب روسیه قوّت جانب گرفته بود سبب شد که هزاران نسخهِ آمادهِ انتشار از آن به آتش نابود گردد» . تلقی و تحلیل شاهدان عینی مطلع (همچون عبدالحسین آیتی و فضل الله صبحی، مبلغان مستبصر بهائی) نیز از علت جمع آوری نسخ کشف الغطاء، همین است.
اهمیت این مکتوب بسیار زیاد است. چرا که اولا به دستور عبدالبهاء نگارش آن آغاز شد و ثانیا پس از به اتمام رسیدن آن به تایید عبدالبهاء مرکز میثاق بهائیت رسیده است. اما همانطور که استاد محیط طباطبایی تاریخ دان شهیر بیان می دارد، شرایط برای انتشار آن فراهم نبود و آن کتاب به آتش کشیده شد. جالب است که نابودی کتاب کشف الغطا توسط آتش، محققان را به یاد آموزه باور طاهره برای سوزاندن غیر منطوق بیان می اندازد. جناب گلپایگانی در این کتاب باور بابی طاهره را به سخره می گیرد، و وجود دستورات و تعالیمی همچون تخریب عبادتگاه ها، سوزاندن کتب، به قتل رساندن غیر بابیان و دیگر تعالیم باور طاهره که در قبل به آنها ذکر رفت، را باعث خنده عقلای عالم می داند. به متن زیر که از کتاب کشف الغطاء بیان شده است توجه کنید:
عقلای عالم، می خندند بر کسی که در این دوره علم و تمدن می خواهند دینی را که اساس آن قتل نفوس، محو کتب، هدم بقا، تخریب معابد و مساجد است در عالم جاری کنند.
این جمله جناب گلپایگانی بسیار جالب و مورد توجه است. ایشان معتقد است که جاری کردن باور طاهره در عالم برای عقلای عالم مسخره و خنده دار است چرا که دوره کنونی عصر علم و تمدن است. علت این نگرش ابوالفضائل هم این گونه مطرح شده که باور طاهره اساسش بر قتل نفوس، نابودی فرهنگ مکتوب، تخریب عبادتگاه ها و معابد و مساجد می باشد. جاری کردن باور طاهره که همچنین خصوصیاتی را داراست در سراسر عالم بسیار مسخره و غیر عقلانی است. توجه داریم، همان طور که عرض شد این کتاب و نوشتار اهمیت بسیار زیادی دارد چرا که به دستور عبدالبهاء نگارش آن آغاز شده و پس از اتمام به تایید وی رسیده است. در بالا، اتهامات جناب بهاءالله را مرور کردیم و در این جا یکی از اتهاماتی که بزرگترین محقق بهائی به دستور مرکز میثاق بهائیت و تایید آن به باور طاهره وارد می کند را به محضر خوانندگان رساندیم.
اما اتهامهای دیگر گلپایگانی (اتهام های پانزدهم الی بیست و سوم) به باور طاهره که بیش از ۱۰۰ سال پیش در کتاب کشف الغطا در صفحات ۳۶۷-۳۶۸مطرح شده است به قرار زیر می باشد::
آیا مستر براون می خواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به احراق جمیع کتب نماید؟ آیا مستر براون می خواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به تخریب و هدم جمیع هیاکل و کنائس و هر چه مسجد است و هر چه تربت است، آیا اساس مدنیت امروزه عالم که ندای صلح و سلام عمومی از اقطار و اکنا بلند است به این تعلیمات پیش می رود؟ ما بهائیان می گوییم که مقتضای وقت همین است که این احکام تغییر داده شود و به جای حرق کتب و هدم کل بقا و قتل نفوس و سب و لعن اشخاص صلح و سلم و وفا مقرر شود. امروزه مقتضیات وقت و مصلحت اهل عالم عموما و خصوصا ایرانیان نیست که عبوس و نفور باشند. و هر کس با ایشان مخالفت کرد کافر و ملعون بخوانند، و هر چه کلیساو مسجد و تربت و مشهد است خراب کنند. و هر چه کتاب غیر بیان است باید بسوزانند. خدا را و هر منصفی که در عالم هست به شهادت می طلبم، که این احکام امروزه مقتضای مصلحت وقت نیست و مصلحت اهل عالم در اینها نمی باشد.
گلپایگانی در این مدرک حاصل باور طاهره را باعث سوزانده شدن کل کتب غیر بابی، و تخریب و نابودی همه هیاکل و مجسمه ها و آثار هنری می داند. این فراز گویای بینش بسته باور طاهره بوده، چه که حتی تحمل آثار فرهنگی مکتوب و هنری را هم ندارد. در همین سال گذشته بود، که خبر تخریب موزه های عراق به دست داعش به گوش همه جهانیان رسید. شباهت خیره کننده ای میان مدل عملکرد داعش زمان کنونی عراق و ایران زمان باب وجود دارد. هر دو هیچ گونه ارزشی برای تمدن بشری قائل نبوده، تلاششان تخریب آنچه بشر از خود به جای گذاشته می باشد.
اتهام شانزدهم در ادامه اتهام قبلی است و جناب ابوالفضائل، مستر برون، شرق شناس معروف انگلیسی که در سفر های متعددش نهایتا بابی شد و کتاب نقطه الکاف میرزا جانی کاشی را احیا نمود، مورد خطاب قرار داده و دستور باور طاهره مبنی بر تخریب کنائس و عبادتگاه های یهودیان را زیر سوال می برد. باور طاهره بر طبق گفته های ابوالفضائل متهم شده است که در کنار تخریب همه مساجد، همه تربت ها، و کلیسا ها نیز باید تخریب شوند. از جمله مساجد و تربت ها می توان به کعبه و بیت المقدس اشاره کرد. آنچه در این چند جمله مشاهده می کنیم، همگی حاکی از عدم تحمل باور دگر اندیشان از جانب باور طاهره و خشونت بر علیه آنها و تخریب عبادتگاه ها و مکان های مقدس آنها می باشد. در اتهام بیستم، گلپایگانی تعالیم باور طاهره را با مدنیت امروزه مطابق ندانسته و معتقد است که چنین باوری خلاف روحیه صلح طلبی است. هر انسان منصفی با کمی تعقل و تفکر در اساس تعالیم باور طاهره قطعا به چنین نتیجه ای می رسد که چنین باوری در هیچ عصر و زمانی سعادت و صلح جهانی را برای عالم انسانی به بار نخواهد آورد.
جناب گلپایگانی در ادامه اتهامات خود، دو اتهام دیگر به باور بابی طاهره وارد می آورد، اول این که آنها این باور معتقد است که دیگران را می بایست لعن کرد، دوم این که چنین باورمندانی همگی عبوس و خشونت طلب بوده با حالت نفرت دیگران را کافر و ملعون می دانستند.
اتهامات جناب بهاءالله ( اتهام ۱ الی ۱۳) و اتهامات جناب ابوالفضائل به دستور و مورد تایید جناب عبدالبهاء (اتهام ۱۴ الی ۲۳) به باور طاهره به قرار زیر است:
۱- جناب بهاءالله در مجموعه الواح مبارکه صفحه ۲۷۸ باور طاهره را جدال کننده و نزاع گر معرفی می کند.
۲- در همان مدرک، ایشان پیروان باور طاهره را درندگان ارض توصیف می کند.
در صفحه ۵۲ همان مدرک جناب بهاءالله ۵ مورد اتهام دیگر به باور طاهره وارد می کند که به قرار زیر اند:
۳- از جمله دستورات باور طاهره ضرب الرقاب، زدن گردن انسان ها است
۴- همچنین، حرق کتب یا سوزاندن کتاب ها از جمله اعمال پیروان آن بوده است
۵- بعلاوه، گوشه گیری و عدم معاشرت با اقوام و ملل دیگر از جمله دستورات باور طاهره می باشد.
۶- فنای احزاب، یا قتل عام اقوام و احزاب دیگر امر چنین باوری است.
جناب بهاءالله موارد ۳ الی ۶ را به چهار سد عظیم باور طاهره توصیف می کند که با ظهور خود آنها را از میان برداشت.
۷- ایشان حاصل باور طاهره را ایجاد صفات سبعی و یا خلق و خوی درنده خویی می داند.
۸- از جمله دستورات دیگر باور طاهره عدم استفاده از لباس اجنبیه می باشد. پیروان چنین باوری از پوشیدن لباس ها ملل دیگر نهی شده اند. جناب بهاءالله این مطلب را در اقتدارات صفحه ۲۹ مطرح کرده اند و به پیروان خود بشارت داده اند که این حکم را نسخ نموده اند. نسخ این حکم نشان از مناسب نبودن آن در چشم جناب بهادالله دارد.
۹- در مائده آسمان جلد ۸، صفحه ۱۸۶، جناب بهاءالله باور طاهره را تند رو و فتنه گر معرفی می کند. به گونه ای که به جای همدردی با ملل دیگر، پیروان آن به تحریک عواطف و هنجار شکنی می پرداخته اند.
۱۰- اتهام دهم جناب بهاءالله نسبت به باور طاهر این است که ایشان حاصل چنین باوری را ایجاد فساد می داند و پیروان آن را طائفه اهل فساد می داند. این مسئله در مائده آسمانی جلد ۷، صفحه ۱۳۸ آمده است.
۱۱- در ادامه همان مدرک جناب بهاءالله، نتیجه دیگر چنین باوری را سست شدن ایمان دانسته و عنوان می کند که چنین باوری باعث لرزه افتادن در ستون های ایمان است.
۱۲- ایشان اتهام دوازدهم را این گونه بر باور طاهره وارد می آورد که این باور باعث می شود، باورمندان آن از عدالت عدول کرده اموال مردم را بدون اذن آنها تصرف کنند. در واقع، از جمله اعمالی که چنین باورمندانی انجام می داده اند، دزدی اموال مردم بوده در حالی که فکر می کرده اند این کار برای رضای خداست.
۱۳- جناب بهاءالله در مائده آسمانی: ج۷ ص ۱۳۸باور طاهره را به ایجاد خون ریزی و سفک دماء متهم می کند. به طوری که دنباله رو های چنین دستوراتی، غارت و خون ریزی را از اعمال حسنه می دانسته اند. و جناب بهاءالله آنها را سرکوب کرده و باور طاهره را تخطئه می کند.
۱۴- عقلای عالم، می خندند بر کسی که در این دوره علم و تمدن می خواهند دینی را که اساس آن قتل نفوس، محو کتب، هدم بقا، تخریب معابد و مساجد است در عالم جاری کنند.
۱۵-آیا مستر براون می خواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به احراق جمیع کتب نماید؟ آیا مستر براون می خواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به تخریب و هدم جمیع هیاکل … نماید؟
۱۶- طاهره معتقد بود باید تمام کنائس و عبادتگاه یهودیان همگی خراب بشود
۱۷- طاهره معتقد بود که تمام مساجد می بایست تخریب شود.
۱۸- طاهره معتقد بود که می بایست مکه و کعبه تخریب شود
۱۹- طاهره معتقد بود که می بایست بیت المقدس تخریب شود.
۲۰- هیچ یک از باور طاهره با مدنیت امروزه تطبیق ندارد.
۲۱- باورمندان به باور طاهره اعتقاد به سب و لعن دیگران داشتند..
۲۲- همکیشان طاهره عبوس بوده همیشه با خشونت با دیگران رفتار می کردند..
۲۳- طاهره معتقد بود که می بایست همه کلیسا ها تخریب شود.
تا به اینجا، مدل رفتار بزرگان بهائی را تا زمان مرگ شوقی افندی بررسی کردیم. خلاصه بحث این بود که بزرگان بهائی دو رویکرد را در برابر مخاطب از خود نشان دادند. در موقعیت هایی که مخاطب آنها به باور باب تاخته بود، بزرگان بهائی از این باور دفاع کرده اند. در این جا، حتی مواقعی وجود دارد که بهائیان هنوز صاحب نفوذ در درون بابیان نشده اند، لذا در برابر بابیانی که زبان به اعتراض گشوده اند که بهاءالله بابیت را نسخ کرده است، پیشوای بهائیان عرضه می دارد که این دروغی بیش نیست و خدا ظالمان را (همان بابیانی که وی را متهم کرده اند) لعنت کند. اما ملاحظه می کنیم که در برابر مخاطب غیر بابی، و یا مستر بروان که جانب صبح ازل را گرفته بود، به طور کلی روش خود را تغییر داده و به شدت و حدت بسیار به باور بابی توپیده و به طور کلی این باور را نافی اصول انسانی دانسته اند که هر چه زودتر می بایست برچیده شود.
حال اگر نگرش بهائی به خود بگیریم، جمع دو روش بالا یک نتیجه مهم در بر دارد. بهاءالله، باب را به عنوان یک مظهر ظهور معرفی کرده که آمده به سمت بشر که بشارت دهنده ظهور خویش باشد. لذا، باور باب با تمامی جلوه های تخریبی اش در دوره ای لازم بوده است که بیاید و پس از این که به وظیفه خود در راستای تحکیم مظهر ظهور بعدی عمل کرد، می بایست برچیده شود. در این راستا، پس از ظهور بهاءالله دیگر نیازی به حضور باور باب نیست، و بهاءالله آنچه لازم است از باور باب باقی بماند خود مشخص کرده است و باقی را به آتش نسخ سپرده، از عرصه بشریت برچیده است. لذا مشاهده نمی کنیم که پس از این کار، تا قبل از سال ۱۳۷۳ کسی از بزرگان بهائی این باور را به عنوان باوری ناجی بشریت تبلیغ کرده تعالیم آن را مناسب عصر حاضر قلمداد کنند. پس در نظرگاه بهائیت تا قبل از تشکیل بیت العدل، بابیت لازمه و بشارت دهنده بهائیت بوده، پس از حصول هدف غایی خود، در طی یک دوره سی ساله نهایتا منسوخ شده و تعالیم آن مناسب مدنیت عصر حاضر نبوده، و در کل ثمره ای جز درنده خویی، صفات سبعی، جدل و نزاع، قتل و سفک دماء و… نداشته و نخواهد داشت.
در این جا، به قسمت دوم تاریخ پس از طاهره و باور وی می رسیم. در این زمان، تشکیلات بهائیت شکل رسمی به خود گرفته است و از یک باور شخصی به طور کل خارج می شود. بهائیت با تشکیل بیت العدل به عنوان سازمان راس این تشکیلات دیگر جنبه شخصی برای پیروانش ندارد، در این دوره کسی بهائی تلقی می شود که به طور رسمی در تشکیلات بهائی ثبت نام شده ( تسجیل شده)، و تعهدنامه رسمی امضاء کرده است که بهاءالله و باب را به عنوان مظهر ظهور قبول داشته، عبدالبهاء را مرکز میثاق دانسته، شوقی ولی امرالله و بیت العدل به عنوان تنها نهاد صاحب قدرت شریعت که مسئولیت جامعه بهائیت حیفایی بر عهده این سازمان می باشد را پذیرفته است.
در کنار این پیش زمینه، باید دانست که یکی از مهمترین مسئولیت های اعضای جامعه بهائی که از جمله اهداف اصلی این جامعه می باشد، تبلیغ این مرام است. مرور نصوص بهائی، نشان می دهد که بهائیت نقشه ای بلند مدت دارد که هدف نهائی آن تشکیل جامعه ذهبی بوده که حکومت مادی و معنوی دنیا در دستان تشکیلات بهائی قرار بگیرد. شوقی در مواضع مختلف اعلام نموده که هدف از تشکیل نظام اداری و فعالیتهای موسسات بهائی زمینهسازی جهت نیل به جامعه ذهبی و کسب مدیریت سیاسی جامعه است و جالب است که در مدرک زیر ایشان فقط سخن از فتح قلوب و سلطنت باطنی نمیرانند بلکه به سلطنت ظاهری اشاره نموده تا مخاطبین ایشان تاویل و تفسیر نفرمایند که مثلا جناب شوقی فرمودهاند که منظور از جامعه ذهبی، تربیت روحانی و فتح قلوب است؛ خیر، ایشان به وضوح اشاره به سلطنت مسیحیان در قرن چهارم نموده است و آمال و آرزوی بهائیان را رسیدن به سلطنت و حکومت و مدیریت سیاسی جامعه قلمداد میکند؛ در این راستا توجه خوانندگان را به سند زیر جلب میکنم:
«دوره مجهولیت که اولین مرحله در نشو و نمای جامعه اهل بهاست؛ و مرحله ثانیه مظلومیت و مقهوریت هر دو منقضی گردد؛ دوره ثالث که مرحله انفصال شریعهالله از ادیان عتیقه است چهره بگشاید و این انفصال بنفسه مقدّمه ارتفاع علم استقلال دین الله و اقرار و اعتراف به حقوق مسلوبه اهل بهاء و مساوات پیروان جمال ابهی با تابعان ادیان معتبره در انظار رؤسای جهان و این استقلال ممهّد سبیل از برای رسمیت آئین الهی (و ظهور نصرتی عظیم شبیه و نظیر فتح و فیروزی که در قرن رابع از میلاد حضرت روح در عهد قسطنطین کبیر نصیب امّت مسیحیه گشت و این رسمیت به مرور ایام مبدّل و منجر به تأسیس سلطنت الهیه و ظهور سلطه زمنیه شارع این امر عظیم گردد. و این سلطنت الهیه مآلاً به تأسیس و استقرار سلطنت جهانی و جلوه سیطره محیطه ظاهری و روحانی مؤسس آئین بهائی و تشکیل محکمه کبری و اعلان صلح عمومی که مرحله سابع و اخیر است) منتهی گردد.» (ولی امرالله، ظهور عدل الهى، ص ۳۲).
در راستای رسیدن به این اهداف، تبلیغ بهائیت از اساسی ترین رویکرد هاست. در این راستا، رجوع به پیام های بیت العدل به وضوح نشان می دهد که راهکار عملی این سازمان از ابتدای تشکیل برای رسیدن به هدف غایی تشکیل حکومت جهانی، تلاش برای تهییج بهائیان به تبلیغ امرالله بوده است. به عنوان نمونه به پیام زیر توجه کنید که در رضوان ۲۰۱۴ منتشر شده است:
“ دو حرکت اساسی که کماکان محرّک اصلی پیشرفت فرایند رشد است — یعنی سیر مستمرّ شرکتکنندگان در دورههای متسلسل مؤسّسۀ آموزشی و حرکت محدودههای جغرافیایی در پیوستار توسعه — با فوران قوای منبعثه از کنفرانسهای اخیر جوانان به شدّت تقویت یافتهاند.
از مشاهدۀ سرعت پیشرفت این مجهودات در تقریباً سه هزار محدودۀ جغرافیایی در اقصی نقاط کرۀ زمین و در شرایط و محیطهای گوناگون بینهایت مسروریم.
در تعداد فزایندهای از محدودههای جغرافیایی وسعت و پیچیدگی برنامۀ رشد در تناسب با ازدیاد قابلیّت سه شرکتکنندۀ نقشه — افراد، جامعه، و مؤسّسات — در حال افزایش است تا جوّی از حمایت متقابل ایجاد نماید. بسیار خرسندیم که در تعداد روزافزونی از محدودهها همان طور که انتظار میرفت اکنون فعّالیّتها به مرحلهای رسیده است که صد نفر یا بیشتر، اشتغالِ فزون از هزار نفر را در پیگیریِ یک الگویِ زندگی روحانی، پویا و تقلیبکننده تسهیل مینمایند. اساس این فرایند البتّه از آغاز مبتنی بر حرکتی جمعی به سوی بینشی از رفاه مادّی و معنوی بوده که از جانب نفس مقدّس محیی عالمیان افاضه گردیده امّا وقتی که گروههای چنین عظیمی به مشارکت قیام میکنند آن گاه حرکت تمامی یک جمعیّت به راحتی قابل تشخیص است. “
از این گونه پیام ها از بیت العدل بسیار به چشم می آید که نشان از اهمیت مسئله تبلیغ برای اجرایی کردن و رسیدن به هدف هفت گانه پیش بینی شده توسط شوقی است که نهایت آن به جامعه ذهبی می انجامد.
اما آنچه مقدمات بالا را به همدیگر متصل می کند و چهارچوب می دهد، استفاده بهائیت از طاهره قره العین و باور وی برای امر تبلیغ این مرام پوشالی است. عرض شد که تبلیغ به مثابه خون در شاهرگ های تشکیلات بهائی است، ولی تبلیغ ابزار می خواهد. یکی از ابزارهایی که ظاهرا بسیار باب میل بهائیان است استفاده از طاهره قره العین و باور اوست. در تاریخ زندگی نامه طاهره نقاطی وجود دارد که جامعه بهائی با بزرگنمایی آن ها و جذب توجهات مخاطبان به آن نقاط، حقیقت های زندگی نامه طاهره را در حجاب دروغ، خدعه و دو رویی پنهان کرده، طاهره را به مرام خود می چسبانند و از آن برای تبلیغ مرام خود استفاده می کنند.
نقطه مورد نظر بهائیان که البته به دروغ، نویسندگان داستان پردازان جامعه بهائی پسا شوقی به آن می پردازند آنجاست که مدعی می شوند، طاهره حجاب خود را کنار گذاشت و برای آزادی حقوق زنان و برابری حقوق زن و مرد به پاخواست. با وجود این که نویسندگان بزرگ بهائی مانند نصرت الله محمد حسینی این ادعا را در کتاب حضرت طاهره منحصر به برداشتن روبنده از صورت در جلسات تدریس کرده است، اما باز مشاهده می کنیم که تم اصلی جامعه بهائی پسا شوقی قهرمان جلوه دادن طاهره و باور وی بوده، به طوری که او را حتی در میان اولین زنان تاریخ که برای برپایی حقوقی برابر میان زنان و مردان قیام نمود معرفی می کنند. به عنوان نمونه بیان بیت العدل در یکی از بیانیه هایش در تاریخ ۲۰ ژوئن ۲۰۰۸ میلادی توجه کنید:
طاهره، آن شیرزن بیمثیل تاریخ ایران، در سال ۱۲۲۷ شمسی، زمانی که فعّالیّتهای مربوط به بهبود اوضاع اجتماعی زنان در بعضی از نقاط عالم تازه در حال نضج گرفتن بود، شجاعانه به دفاع از آزادی زنان قیام نمود
این بیان بیت العدل، مانند خیلی از ادعاهای دیگر این جامعه در مورد سران و پیشوایانش، خالی از هر گونه صداقت و به واقع خالی از هر گونه سند و مدرکی می باشد. هیچ یک از نوشته های به جامانده از طاهره و نصوص به جامانده از باب در منطوق بیان، اشاره ای به نگرش این باور به حرکت هایی در راستای آزادی زنان و قیام برای برابری حقوق زنان و مردان نشده است.
با وجود این مشاهده می کنیم که بهائیان در فرصت های مختلف گردهمایی هایی در بزرگداشت طاهره برگزار می کنند. از جمله گردهمایی های برگزار شده تا به حال گردهمایی ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۵ میلادی در ویرجینیای آمریکا می باشد. در این سمینار فعالان حقوق بشر مانند مهرانگیز کار نیز سخنرانی کردند. این یکی از روش های جذب مخاطب و تبلیغ بهائیان است که با چیدن زمینه های مختلف و پروپگاندا در مورد یک موضوع از افراد ذی نفوذ در زمینه های حقوق بشری دعوت به همکاری می کنند و نهایتا از آنها برای تبلیغ بهائیت استفاده می کنند. اما، همیشه هم در کارشان موفق نیستند به مانند همین گردهمایی اشاره شده که در آن، مهرانگیز کار در سخنرانی خود به پایداری طاهره در اعتقادش به تعالیم باب اشاره کرد و سپس ایشان به موضوع عدم امکان حضور زنان در میان اعضای بیت العدل جهانی اشاره کرد و بهائیان را دعوت نمود که بدون پرداختن به توجیه های دینی، کاستی های تبعیض آمیز و جنسیتی آئین بهائی را معرفی کنند. مهر انگیز کار که یکی از فعالان حقوق بشر و به ویژه حقوق بانوان است، معتقد است که احترام به جنسیت با مدح و ثنای طاهره کامل نمی شود، و بیت العدل جهانی بهائیان می بایست به حضور بانوان در میان اعضای خود تمکین کند. در اینجاست که بزرگان بهائی تاب نیاورده و در شبکه های اجتماعی ایشان را به انواع مختلف تخریب کردند. همه این مباحث نشان می دهد که بهائیت به جز تبلیغ و رسیدن به جامعه ذهبی هدف دیگری ندارد و در این راستا هر گونه مخالفتی را بهائی ستیزی جلوه می دهد و مخاطب را تخریب می کند.
در این جاست که اصل قضیه خود را نشان می دهد. با توجه به کل بازه زمانی پسا طاهره، هم در قسمت اول و به خصوص در قسمت دوم ( پسا شوقی) مشاهده می کنیم که عملکرد بزرگان و پیشوایان بهائی، و همچنین راس سازمان تشکیلات بهائی و در رده های پائین تر کل جامعه بهائی دقیقا به مثابه کسانی که نان را به نرخ روز می خورند عمل کرده و می کنند. در قسمت اول اشاره شد، که بهاءالله و ابوالفضل گلپایگانی به دستور و تایید عبدالبهاء، روی هم ۲۳ اتهام سنگین به باب، طاهره و باور بابی وارد می کنند. دقت در آن اتهامات ۲۳ گانه، نشان می دهد که در نظرگاه خدای بهائیان و بزرگترین دانشمندان آنها که بهائیت مدیون زحمات اوست، باور طاهره درنده خو، جدل کننده، نزاع کننده، تخریب کننده، قاتل انسانیت و … به تصویر کشیده می شود. اما در زمان پسا شوقی، مشاهده می کنیم، نان در بها دادن به حقوق زنان شده است، لذا جامعه بهائی دستاویزی از پستوی تاریخ (همان باور طاهره) پیدا کرده، آن را از جامه حقیقت بیرون آورده، جامه ای سراسر نیرنگ و دروغ به آن پوشانده و به مخاطب خود می خوراند. در کنار همه این دروغ ها و دورویی ها و بی صداقتی ها، جامعه بهائی ذره بین خود را بر روی سطحی ترین عملکرد های طاهره و باور وی قرار داده و از آن سعی در تحمیق مخاطب خود را دارد.
سوال اصلی در آنجاست که به راستی چرا بهائیان این گونه بی صداقی می کنند؟ چرا بهائیان ارزش های والای انسانی را زیر پاگذاشته، برای انجام وظیفه تبلیغ و جلب نظر هر فردی، با هر بینشی، بر خلاف عقیده خود، خدعه گرانه دست به فریب اذهان عمومی میزنند و خود را موافق عقیده طاهره و هدف حرکت او جلوه می دهند؟ به واقع باید از افسانه پردازان بهائی پرسید، به چه دلیل بر خلاف اعتقاد جناب بهاءالله عمل می کنید؟ به چه دلیل با وجود نصوص قطعی به جا مانده از پیشوای خود، به تبلیغ باور طاهره می پردازید؟ آیا نمی دانید که بهاءالله معتقد است، باور طاهره نزاع کننده، و درنده خوست، و هر گونه فرصتی را برای تخریب غیر خود به نحو اعلای خود از دست نمی دهد؟ آیا نمی دانید که مقتدای شما معتقد بوده است که باور طاهره سراسر خون خواری و خون ریزی بوده، کلا تنها به دنبال انهدام پایه های انسانی به وسیله گردن زدن اغیار و سوزاندن کتب آنها می باشد؟ آیا مجموعه الواح نوشته شده توسط جناب بهاءالله را نخوانده اید که می گوید باور طاهره از هر گونه معاشرتی با دیگر باورمندان اجتناب می کند، حال چگونه می تواند به گفته غیر صادقانه بیت العدل به دفاع از آزادی زنان بپردازد؟ اصلا آزادی زنان در کدامین کتاب از مجموعه کتب به جا مانده از باور طاهره امده است؟
آیا بیت العدل که معصوم از خطا است و مدعی است که الهامات الهی در گفته ها و عملکرد آن سازمان دخیل است، در پیام خود که در بالا اشارت رفت، نمی دانسته که نظر پیشوای خود چیست؟ جالب تر این که آیا رهبران رژیم صهیونیستی، که به باور یهودی معتقدند، از این نگرش بهائیان اطلاع دارند؟ آیا می دانند که بهائیان به ترویج باوری می پردازند که معتقد است می بایست عبادتگاه های آنها تخریب شود واثری از آن در جهان باقی نماند؟؟؟آیا این نهاد معنوی به دیدگاه بهائیان، نیز مانند بقیه جامعه خود دست به تزویر و دو رویی می زند و هدف تشکیل جامعه ذهبی، چشمان ملهم به الهامات الهی او را کور کرده است و سخن جناب بهاءالله را در قابی در پستو های سازمان بیت العدل در حیفا گذاشته است و در ملاء عام خلاف عقیده خود سخنرانی می کند؟
این است که ثابت می کند که بهائیان نان را به نرخ روز می خورند. به راستی که تبلیغ وارونه باور طاهره چیزی جز خروج از انصاف و ورود به تعصب نیست. تعصبی که چشم انسان و انسانیت را کور می کند، و راه منطق را گرفته سدی بر شفقت، صداقت، و دیگر ارزشهای انسانی است.
یک قطره جوهر سیاه وقتی در یک لیوان پر از آب زلال میچکد، تمام آب را تیره و تار میکند، سیاه میکند، روسیاه میکند. و ظلم از ظلمت است، یعنی از جنس سیاهی است و هر چند کم باشد، زندگی را تیره و تار میکند. دروغ گویی، دورنگی، خدعه و نیرنگ، هم از مصادیق ظلم هستند. باعث نابودی اعتماد و همدلی و صمیمیت می شوند. باعث از بین رفتن انسان و انسانیت می شوند.
ارشاد