حكومت جهاني و كالت بهائيت
نويسنده، سيده فاطمه حسيني
چكيده
گرايش به فرقه هاي انحرافي پديده نوظهوري نيست ، اما طي دويست سال اخير فرقه ها توانسته اند با ترفندها و غفلت ها عضوگيري كنند كه نقش بسيار مؤثري در ايجاد تنش و آشوب ها در سراسر دنيا ايفا كرده اند .محققان بسياري در اين خصوص پژوهش هايي داشته اند و از آفت هاي فرقه ها مطالب مختلفي را منتشر كرده اند . از جمله اين فرقه ها كه نقش بسيار مهمي در به خطر انداختن امنيت اجتماعي در رسيدن به منويات خود كه ايجاد حكومت و سلطنت جهاني داشته است ، فرقه بهائيت است . سعي داريم با نگاهي امنيتي از لايه هاي مبهم و ناگفته اين فرقه به صورت علمي و آكادميك پرده برداري كنيم .
مقدمه
نقش فرقه ها خصوصاً بهائيت در بر هم زدن نظم اجتماعي ، اقتصادي و سياسي و فرهنگي در جوامع پر رنگ است. در بين نظريه هاي امنيتي ، امنيت اجتماعي و اقتصادي در برقراري نظم سراسر دنيا مؤثر است ؛ كه با توجه به لايه هاي پنهان بهائيت مي توان دست مخفي آنها را در بر هم زدن نظم حاكم يافت. از نظر نويسنده اين مقاله و پژوهشگران نقد بهائيت و همچنين رها شدگان از فرقه ، بهائيت نه يك باور بلكه يك تشكيلات سياسي است كه در پوشش مذهب در بين مردم تشنه به دنبال راه نجات نفوذ كرده و با ابزار قرار دادن و فريب آنها منويات خود را دنبال مي كند . از زمان پيدايش آيين يا تشكيلات بهايي تاكنون آموزه هاي اين نحله فكري همواره مورد نقد قرار داشته است . علماي مسلمان و مسيحي و به طور كلي طرفداران اديان الهي ، با نگارش كتاب هاي مختلف بيشترين اعتراض را به مشروعيت و آموزه هاي بهايي وارد آورده اند. علاوه بر علما و طرفداران اديان توحيدي و متفكران و انديشمندان مذهبي ، بهائيت مورد نقد نويسندگان و انديشمندان غير مذهبي نيز قرار گرفته اند و هر يك از منظري خاص آموزه هاي اين نحله نوظهور را به باد انتقاد گرفته اند. تشكيلات بهايي ابتدا سعي كرد تا پيروانش كمتر در جريان انتقادها و اعتراض هاي مخالفين قرار گيرند و خواندن اين قبيل كتاب ها را توصيه نمي كرد اما به مرور و با گسترش فضاي مجازي و امكان دسترسي سريع افراد به اطلاعات ، بهاييان غير متعصب امكان يافتند تا با مقالات و كتاب هاي مختلف در حوزه بهائيت ارتباط يافته و به نوعي جوياي پاسخ هاي منطقي به اعتراض هاي مخالفين گردند. هدف از تشكيل فرقه هايي مانند بهائيت ايجاد تفرقه در بين مذاهب است تا زمينه را براي سلطه بيگانگان فراهم كند . دشمني ها و ايجاد تفرقه در بين مسلمان ها و درهم آميختن روش هاي جذب در بين پيروان اديان الهي ديگر در آثار رهبران آن نمود دارد. رهبران بهايي در بحبوحه اشغال فلسطين توسط رژيم صهيونيستي با بازديد از كشورهاي اروپايي-امريكايي سعي كردند به خود رنگ و بوي امروزي ببخشند و بسياري از آموزه هاي پيشين خود را ملغي و حتي معدوم كنند. به طور كلي بخش عمده اي از عملكرد كنوني فرقه برگرفته از آثار رهبر دوم بهاييان يعني عباس افندي ملقب به عبدالبهاء است . او با آميختن برخي از گفته هاي پدر خويش (يعني بهاء الله ، رهبر اول فرقه بهائيت )، با تفكرات غربي ، اصولي را به نام تعاليم دوازده گانه ارائه كرد كه نه تنها ابداعي نوين نبود و بخش زيادي از آن بديهيات اخلاقي و اشاره شده در اديان الهي هستند ، بلكه بيشتر جنبه تبليغي داشت و بسياري از دستورالعمل هاي بهائيت در عالم واقع در مغايرت با اين اصول قرار مي گيرد. آثار وصف دين گونه و انتساب آن به بهائيت از مهم ترين مؤلفه هاي فلسفه سياسي بهائيت است. سردمداران فرقه با استفاده از روش برساخت گرايي در علوم اجتماعي سعي دارند تا با معرفي فرقه به صورت يك جنبش نوپديد ديني يا دين جهاني از فرقه بودن آن بكاهند. آنها حتي اخلاقيات را در نظر نگرفته تا بوسيله آن در مفهوم احترام به ارزش ها وجهه ديني به آن بدهند.
آنچه مورد اهميت در حال حاضر است ، نفوذ فرقه و نوع ارائه تعاليم فرقه در عصر جهاني شدن است . فرقه بهائيت را در دسته جنبش هاي تطبيق كننده بر جهان بايد دانست . اين جنبش ها ، تكيه بر فرد و زندگي شخصي او را مورد توجه بيشتري قرار مي دهند . بهائيت خود را اخرين دين از اديان آسماني و پيامبرشان را در زمره پيامبراني چون حضرت ابراهيم (ع) معرفي مي كند.
هدف اصلي اين مقاله اين است كه در سالهاي اخير حضور بيش از اندازه آنها در سپهر سياسي جوامع مختلف بسيار نمود دارد . دست داشتن آنها از طريق نفوذ در بين افراد داراي مسئوليت در سازمان هاي بين المللي و منطقه اي در جهت پيشبرد منويات بيت العدل براي استقرار عصر ذهبي بهائيت كاملا مشهود است . اعضاي فرقه با تبليغات انحرافي در جوامع مختلف به دنبال از بين بردن ارزش هاي فرهنگي آن جوامع هستند تا از اين طريق ،جامعه را تشويق به زيرپا گذاشتن قوانين و دعوت به اغتشاش كنند. اعمال بهائيت نشان مي دهد كه حتي به قوانين حقوق بشري بر خلاف شعارهايي كه مي دهند، نيز پايبند نيستند .
مفهوم حكومت جهاني
حكومت جهاني ، انديشه ي اتحاد همه نوع بشر زير يك اقتدار سياسي مشترك است . که یک حکومت جهانی و یک دولت به وجود میآورد که بر سراسر زمين اعمال قدرت میکند. چنین حکومتی میتواند از طریق خشونت و اجبار یا از طريق راه هاي صلح آميز و داوطلبانهٔ اتحاد فراملي یا ترکیبی از این دو به وجود آید. برداشت تعيين كننده ، برخي از مباحثات جهان وطني است ( گرچه بيش تر جهان وطني ها آن را رد مي كنند). همه ي درك و درياف ها از حكومت جهاني بر پايه تمركز اقتدار در يك نهاد فراملي است كه قوه ي قانونگذاري و قوه ي اجرايي دارد. اما دو الگوي كاملا متفاوت از حكومت جهاني وجود دارند. الگوي تك ساخت و فدرالي .
در الگوي تك ساخت، يك دولت جهاني ، از انحصار قدرت كاربرد مشروع زور برخوردار مي شود و نظم جهاني كاملا سلسله مراتبي به وجود مي آورد. مانند وهابيت و بهائيت .
در الگوي فدرالي ، اقتدار مركزي با خود مختاري در حكمراني قانون و حفظ نظم كار مي كند ، اما واحدهاي تشكيل دهنده ي (دولت هاي پيشين) بر مسائل محلي و داخلي كنترل دارند.
بحث حكومت جهاني كم ترين شباهت ها را با ساختار و روندهاي نظم جهاني جديد دارد. انديشه حكومت جهاني آشكارا از رسم افتاده است . اما هميشه هم وضع چنين نبوده است.
گمانه ي حكومت جهاني ، بيشتر در تاريخ انديشه ي روابط بين الملل برجسته بوده است ، پيشينه ي آن به زنو و ماركيوس در يونان باستان و روم مربوط مي شود. هوگو گروسيوس از يك نظام قانون جانبداري مي كرد كه براي همه ي مردمان و همه ي ملت ها الزام آور باشد، اما ايمانوئل كانت گفت كه “صلح ابدي” از راه فدراسيون دولت هاي آزادي به دست مي آيد كه در شرايط غريب نوازي يا نوع دوستي جهاني با هم بستگي يافته اند ( گر چه اصلا بدان معنا نيست كه برنامه ي ساده اي براي حكومت جهاني باشد). برداشت هاي بنيان گذار هر دوي جامعه ملل (٤٦-١٩١٩) و سازمان ملل متحد پيرامون آرمان حكومت جهاني ساخته و پرداخته شده بودند ، در حالي كه از حكومت فدرالي جهاني افراد گوناگوني مانند آلبرت انيشتين (١٩٥٥-١٨٧٩) ، وينستون چرچيل (١٩٦٥-١٨٧٤) ، برتراند اسل (١٩٧٠-١٨٧٢) و مهاتما گاندي جانبداري و پشتيباني مي كردند. منطق نهفته در فراسوي انديشه حكومت جهاني ، همانند منطقي است كه توجيه ليبرالي قديمي دولت را تعيين مي كند . نظريه قرارداداجتماعي همان طور كه تنها وسيله ي تضمين نظم و ثبات در ميان افراد داراي منافع مختلف ، برقرار كردن دولت حكمران است، تنها راه جلوگيري از برخورد بين دولت هاي جستجوگر منافع خود نيز ايجاد يك قدرت جهاني برتر است . اما اكنون چنين چشم اندازي هم غير واقع بينانه و هم ناخواستني دانسته مي شود چون ، نشانه هاي قابل تشخيصي وجود ندارد كه دولت ها ، يا مردمان مايل باشند حاكميت خود را به يك دولت جهاني يا به يك فدراسيون جهاني بسپارند. حتي درون يك قاره ، هميشه احتمال دارد هويت هاي سياسي فراملي ، پشت پيشرفت نهادسازي فراملي به آهستگي پديدار شود. اين بدان معناست كه حتي اگر حكومت جهاني هم تشكيل شود ، به احتمال شكل امپراطوري جهاني ، شكلي افراطي و نهادينه شده ي سركردگي جهاني به خود گيرد. به نظر مي رسد حكومت جهاني دست كم به چهار دليل نامطلوب است.
١-چشم اندازي از قدرت كنترل نشده و غير قابل كنترل به بار مي آورد ، يعني به استبداد جهاني تبديل مي شود.
٢- با توجه به تفاوت هاي فرهنگي ، زباني ، ديني، و مذهبي و ديگر تفاوت ها ، احتمال مي رود اتحادهاي محلي يا منطقه اي هميشه قوي تر از اتحادهاي جهاني بمانند
٣- دشوار است ديد مسئوليت پذيري دموكراتيك مؤثر چگونه مي تواند درون نظامي از حكوت جهاني كار كند
٤- بسياري از نظريه پردازان ليبرال ، انديشه حكومت جهاني را بر اين اساس كنار نهاده اند كه موفقيت حكومت ورزي جهاني و گسترش جهان وطن گرايي اخلاقي (در مقابل جهان وطن گرايي دولت) نشان مي دهد چگونه مي توان مسائلي مانند جنگ، فقرجهاني و فروسايي محيط زيست را بدون نياز به دولت جهاني حل و رفع كرد. اگر چه حكومت جهاني اكنون به ندرت در معرض يك طرح سياسي معناداري ديده مي شود، اما اصل فراملي گرايي كه آن را پي بندي مي كند بي ترديد اهميت رو به رشدي يافته است.براي مثال ، اقتدار فراملي كه به شوراي امنيت سازمان ملل متحد داده شده است ( از راه اختيارات آن در رابطه با مسائل صلح و امنيت طبق ماده ي ٢٥ منشور ملل متحد )، ديوان بين المللي دادگستري، و دادگاه بين المللي كيفري ، و در برخي نهادهاي اتحاديه ي اروپا ، دست كم برخي وجوه حكومت جهاني وجود دارند.
مفهوم كالت (فرقه)
انجمن روانشناسی ایالات متحده آمریکا فرقه (کالت) را چنین تعریف میکند: «گروه مذهبی یا شبه مذهبي که به واسطه اعتقادات غیرعادی و غیرمعمول خود، منزوی بودن از جهان خارج و ساختاری دیکتاتوری شناخته میشود.». هرچند بیشتر فرقه ها ریشه مذهبی دارند اما می توانند حول موضوعات دیگری از جمله سیاست هم تشکیل شوند.
خانم مارگارت تالرسينگر ، در كتاب خود به نام فرقه ها در ميان ما واژه كالت (cult) يا فرقه را اين طور معنا كرده است كه بيانگر سازماني استاتيك و ايستاست .
اعضاي فرقه ، مانند افراد ساير گروه ها ، به راه مخصوصي مي روند، و اين راه ها در طول زمان تغيير مي كند .
فرقه ها به علت كار دروني است كه وضعيت غير معمول پيدا مي كنند ، بنابراين هميشه تشخيص تفاوت هاي ميان يك انجمن يا سازمان صادق با يك فرقه كار ساده اي نيست . بعضي اوقات مردم از توجه به اين كه فرقه ها چگونه عمل مي كنند باز مي مانند ، زيرا آنها به اشتباه ، فرقه ها را ارگان هايي مملو از مشتي ديوانه مي انگارند و يا فكر مي كنند كه فرقه ها درست مانند گروه هاي معمولي مثل باشگاه روتاري كه با آنهابرخورد داشته اند ، هستند.
تعاريف فرهنگ لغات معمولي در خصوص فرقه داراي وجوه توصيفي معيني است، اما ما به دنبال آن هستيم كه تصوير پوياتري از پروسه هايي كه در جريان هستند را ارائه كنيم.
خانم تالرسينگر مي گويد ، ترجيح مي دهم از عبارت روابط فرقه اي براي بيان دقيق تر پروسه ها و عملكردهايي كه در يك فرقه در جريان است استفاده كنم .
روابط فرقه اي ، روابطي است كه در آن يك فرد آگاهانه افراد ديگر را وادار مي كند تا به طور كامل ( يا نزديك به آن) در خصوص تقريباً همه تصميمات مهم زندگي اش وابسته به او باشد ، و به اين پيروان اعتقادي چنين القا مي نمايد كه او داراي استعداد ، نبوغ يا دانش ويژه اي است.
براي هدف و منظور ما ، فرقه حول فاكتورهاي زير تعريف مي شود:
١- سرمنشأ و نقش رهبر
٢-ساختار قدرت، يا روابط بين رهبر يا رهبران و مريدان
٣- استفاده از برنامه هاي هماهنگ شده مجاب كردن ( كه بازسازي يا مغزشويي خوانده ميدشود).
آنچه به عنوان يك محقق فرقه شناخته مي شود ، ممكن است توسط محقق ديگر تصوير نگردد. براي مثال ، برخي محققان صرفاً گروه هاي مبتني بر مذهب را حساب كرده ، فرقه هاي بي شماري را تحت تفكرات، نظريه ها و عملكردهاي مختلف شكل مي گيرند از قلم مي اندازند. به كارگيري سه فاكتور رهبر، ساختار و بازسازي فكري به ما اجازه مي دهد تا طبيعت فرقه اي يك گروه يا وضعيت معين آن را فارغ از سيستم اعتقادي اش ارزيابي كنيم.
رهبران فرقه ها افرادي هستند خودانتصاب و مجابگر كه مدعي هستند مأموريت خاص و ويژه اي در دنيا دارند. مانند رهبران فرقه بشقاب پرنده كه خانم سينگلر در كتاب خود از آنها نام برده است .
اين رهبران كه عمدتاً كاريزماتيك نيز هستند با اعمال اراده ، تسلط و برش كافي مريدان خود را كنترل مي كنندو آنها را وادار مي كنند تا خانواده ،شغل ،سابقه كاري و دوستان خود را براي پيروي از آنها رها كنند . مانند فرقه منافقين مسعود رجوي در ايران.در انتها آنها دارايي، پول و زندگي پروان خود را تحت كنترل مي گيرند.
از نظر ساختاري رهبران خودكامه فرقه به عنوان مقام عالي شناخته مي شوند كه هيچ دادخواستي خارج از سيستم رهبر به سيستم بالاتر قضايي وجود ندارد و او تنها و آخرين حاكم بر تمامي مسائل است.
رهبران فرقه مدعي هستند كه چيزي بديع را ارائه كردند كه تا قبل از آن ، وجود نداشته و براي حل مشكلات زندگي و جهان راه كار نو ارائه مي دهند. رهبران تمام فرقه ها ادعا مي كنند كه اعضاي آنها برگزيده و انتخاب شدند و خاص هستند ، در حالي كه غير عضوها موجودات پايين تري به حساب مي آيند. براي مثال عباس افندي ملقب به عبدالبهاء، رهبر دوم بهائيت بر اين عقيده است كه سياه پوستان آفريقايي خلقتي گاوي دارند و غير بهاييان نزد خدا به شكل حيوان هستند،(كتاب خطابات بزرگ صفحه ١١٩ و كتاب بديع پيشين صفحه ٢١٣).
فرقه ها از لحاظ برنامه هاي مجاب سازي و مغزشويي در خودكامگي ايدئولوژيكي هستند كه تعصب و افراطي گري در جهان بيني دارند، آنها از اعضاي خود انتظار دارند تا خود را فداي منويات فرقه كنند و تمام وقت ، انرژي و دارايي خود را در اختيار رهبر فرقه قرار دهند و اينچنين بيان مي كنند كه آنان به تعهد كامل براي رسيدن به درجه اي چون رستگاري نياز دارند.شكل اين تعهد از گروه تا گروه تفاوت دارد (آموزش هاي بيشتر، مديتاسيون يا تعميق روحي بيشتر ، دادن سهم بيشتر ، فعاليت هاي مرتبط بيشتر با فرقه و پرداخت بيشتر).
فرقه ها از نظر متحدالشكل بودن ، شبيه به هم نيستند.
به صورت درون گرا و يا برون گرا وجود دارند ، زياد از اهداف گروه و تشكيلات خود سخن نمي گويند و يا حقيقت را بيان نمي كنند ، تفكرات و منويات آنها هر سال تغيير مي كند تا براي رسيدن به هدف، بتوانند شرايط را به نفع خود تغيير دهند.
به طور كل فرقه ها دو هدف دارند: جذب اعضاي جديد و جمع آوري پول.
در مجموع ، توانايي آنها بر اساس ساختار اجتماعي و ساختار قدرت بستگي دارد . مديريت آنها در هر صورت ، مخصوصاً در گروه هايي كه تمايل به استثمار آشكار و ستم بر مردم و اشتغال به اعمال فريبكارانه ، غيراخلاقي و غير قانوني دارند، جامعه ي پيرامون را به مواضع انتقادي ترغيب مي كنند.
كالت بهائيت
تاريخچه
- بهائيت مولود فرقه بابيت است و بابيت مولود فرقه شيخيه .به پيروان ميرزا حسين علي نوري ، معروف به بهاء الله ، بهائي و به مسلك آنها بهائيت گفته مي شود.
سازندگان اين فرقه آن را به بخش امامت شيعه پيوند زدند ؛ بدين صورت كه در عصر فتحعلي شاه كه بين ايران و روسيه جنگ هاي سختي در گرفت ، مردم از جنگ هاي طولاني و فرسايشي خسته و افسرده شده بودند و به دنبال پايگاه معنوي مي گشتند تا ملت ايران را از ظلم و ستم روسيه نجات دهند.
از لحاظ فرهنگي در آن زمان بيش از نود درصد مردم بيسواد بودند و اعتقادات خرافاتي و اوهام كه رنگ مذهبي به خود گرفته بود در ميان مردم رسوخ داشت و هر كس آن را قبول نمي كرد مورد لعن و تكفير قرار مي گرفت.
در چنين فضايي ، فرقه شيخيه طرح ايجاد ارتباط با معصومين در خواب و رويا و غيره را مطرح كرد.
به اين ترتيب ، سيد علي محمد باب، خود را باب امام زمان معرفي كرد و سپس با اعلام نسخ دين اسلام ، به ابداع دين جديد و ادعاي پيغمبري پرداخت.
اكثر مورخين از دوره قاجار به عنوان سياه ترين دوره هاي ايران ياد مي كنند . قحطي ،بيماري هاي واگيردار و جنگهاي داخلي و خارجي باعث از بين رفتن هزاران نفر شده بود. وضع اقتصادي كشور و مردم روز به روز بدتر مي شد . مردم به دنبال منجي عالم بشريتي بودند كه در عقايد مسلمانان اهل تشيع ، ائمه نويد آن را داده بودند كه با ظهورش جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد و ريشه فقر را مي خشكاند. به همين سبب ، تعدادي از مردم ، دعوت علي محمد باب و ميرزا حسينعلي نوري را پذيرفتند.
بابيت
مسلك بابي گري را سيد علي محمد باب در قرن سيزدهم قمري (نوزدهم ميلادي) بوجود آورد. او در روز اول محرم سال ١٢٣٥ ه ق در شيراز در خانه ميرزا علي ، عموي مادرش به دنيا آمد. پدرش سيد محمد بزاز و مادرش فاطمه بيگم نام داشتند. وي در كودكي پدرش را از دست داد و دايي او سيد علي خال سرپرستي او را به عهده گرفت. علي محمد در شش سالگي به مكتب خانه قهوه اوليا نزد شيخ عابد براي تحصيل فرستاده شد .در نوزده سالگي به كربلا رفت و در درس سيد كاظم رشتي كه از مريدان شيخيه بود حاضر گرديد . پس از مرگ سيد رشتي ، علي محمد شيرازي ، خود را باب امام زمان ناميد و جمعي ساده لوح و گروهي از فرصت طلب هاي فرقه شيخيه با انگيزه هاي گوناگون به سمت وي گرويدند ، علي محمد باب ،١٨ نفراز تعداد كساني كه در ابتداي ادعاي بابيت او ،دعوت او را پذيرفتند حروف “حي” ناميد كه اين نام گذاري بر اساس حساب ابجد بود.گروه حي هر كدام در نقطه اي به تبليغ فرقه بابي گري پرداختند. فعاليت آنها علماي شيعه و حكومت قاجار را نگران كرد .به همين سبب باب كه آن زمان در بوشهر اقامت داشت را به شيراز منتقل كردند ، ولي باب از فعاليت خود دست بر نداشت و بدين ترتيب مجلس مناظره اي با علما با او ترتيب دادند كه منجر به توبه باب شد. اين نخستين توبه او بود ، باب شش بار توبه كرد. قابل ذكر است كه مجالس مناظره ي علمي باب با علما ، از ابتكارات اميركبير بود . تاريخ درباره اميركبير به ما مي گويد كه او چهره اي بود كه در زمان خودش به مدارا كردن با اقليت هاي ديني معروف بود . امير در برخورد با شهروندان زرتشتي، آسوري، ارمني و يهودي مدارا مي كرد و بر تأمين حقوق شهروندي آنان باور داشت.
نام اعضاي حروف حي به شرح زير است :
١- ملاحسين بشرويه اي
٢- ميرزا محمدحسن بشرويه اي
٣- ميرزا محمد باقر بشرويه اي
٤- ملا علي بسطامي
٥- ملا خدا بخش قوچاني
٦- ملا حسن بجستاني
٧- سيد حسين يزدي
٨- ميرزا محمد روضه خوان يزدي
٩- سعيد هندي
١٠- ملا محمود خويي
١١- ملا جليل ارومي
١٢- ملا ابدال مراغه اي
١٣- ملا باقر تبريزي
١٤- ملا يوسف اردبيلي
١٥- ميرزا هادي قزويني
١٦- ميرزا محمد قزويني
١٧- ملا محمدعلي بارفروش ملقب به قدوس
١٨- طاهره فرة العين
بابيان علي محمد باب را ، رب اعلي، نقطه اولي، مبشر جمال ابهي ، نقطه بيان و باب لقب دادند.علي محمد باب ادعاهاي مختلفي داشت كه نشان دهنده شخصيت متزلزل او بود.
ادعاهايي مانند: بابيت و ذكريت، ادعاي قائميت، ادعاي رسالت و ادعاي الوهيت
در سالهاي نخستين سلطنت ناصرالدين شاه ،شورش هايي توسط بابيان به سركردگي باب در نقاط مختلف ايران به راه افتاد كه جنايات زيادي رخ داد ، به دستور باب مساجد، كنيسه ها و كليساها را به آتش كشيدند و تمام كتب اديان الهي نيز به دستور او بايد از بين برده مي شد. غير بابيان بايد سوزانده و سرها بريده مي شد. باب به همين علت ها دستگير و راهي زندان شد . بابيان در ترور ناصرالدين نيز دست داشتند . او بنابر تواريخ بهائي ، در روز يكشنبه ٢٨ شعبان ١٢٦٦ ه ق ، دهم جولاي ١٨٥٠ ميلادي و نوزدهم تير ماه به همراه يكي از مريدانش در تبريز تيرباران شد و جسدش كنار خندق شهر طعمه حيوانات شد. بهائيان معتقدند كه جسد باب را سليمان خان افشار دزديد و نخست به كارخانه حريربافي حاج حسين ميلاني بابي برد و از آنجا به تهران منتقل كرد و بعد از حدود شصت سال به حيفا برده شد و در مكان مخصوص دفن شد.
بهائيت
حسينعلي نوري ملقب به بهاء الله رهبر اول و رئيس فرقه بهائيت
مؤسس و سردسته فرقه بهائيت يعني ميرزا حسينعلي نوري است. او در شب دوم محرم سال ١٢٣٣ه ق ،دوازدهم نوامبر ١٨١٧ در تهران بدنيا آمد و چون پدرش ، ميرزا عباس نوري معروف به ميرزا بزرگ ، از منشيان و مستوفيان زمان محمدشاه قاجار بود ، در كودكي به خواندن و نوشتن مشغول شد. او هم سواد آموخت و هم با حكيمان و صوفيان كه به خانه پدري او رفت و آمد داشتند همنشيني داشت. حسينعلي در سن ٢٧ سالگي دعوت علي محمد باب را به بابي گري قبول كرد و بابي شد و بسياري را نيز بابي كرد .
از واقعه هاي مهم در بابيت كه حسينعلي نوري در آن دست داشت توطئه دشت بدشت بود كه حسينعلي در آن نقش فعالي داشت. دشت بدشت منطقه اي است بين شاهرود ، خراسان و مازندران . اين مكان براي گردهمايي بابياني تدارك ديده شده بود كه براي آزادي علي محمد باب از زنداني در ماكو و چهريق ، تغيير احكام اسلام و تكاليف ديني جديد مي خواستند برنامه ريزي كنند. اين اتفاق در نهايت به نسخ اسلام انجاميد. بابيان موفق به آزادي علي محمد نشدند و او اعدام شد. بعد از اعدام باب به دستور ناصرالدين شاه پيروان باب به سردگي حسينعلي نوري نقشه كشتن شاه را پي ريزي كردند . طراح نقشه ترور شاه ،بنا به گفته عزيه خانم (خواهر حسينعلي نوري) ، در كتاب ،تنبيه النائمين، ميرزاحسينعلي نوري (بهاء الله ) بوده است. بعد از ترور نافرجام شاه، ناصرالدين شاه دستور دستگيري بابيان را داد. حسينعلي نوري كه رابطه خوبي با روس ها داشت به سفارت روسيه پناه برد كه با كمك آنها از اعدام نجات پيدا كرد و پس از چندماه زنداني بودن آزاد شد.
بعد از نجات حسينعلي از اعدام صحبت از جانشيني باب شد، عموم بابيان بر اساس وصيت علي محمد باب ، ميرزا يحيي صبح ازل كه برادر كوچكتر حسينعلي نوري بود را به عنوان جانشين باب پذيرفتند ولي چون در آن زمان يحيي بيش از نوزده سال نداشت ، ميرزاحسينعلي نوري با زيركي زمام اموز كارها را در دست گرفت. هر دو برادر از شاگردان باب بودند.
اميركبير به دليل اينكه مي دانست حسينعلي در شورش هاي بابيان نقش مهمي داشت او را از ايران اخراج و به عراق تبعيد كرد. اميركبير اعلام كرده بود حسينعلي تاكنون پنج كرور تومان (نيم برابر غرامت جنگ هاي ايران و روس) به خزانه ايران خسارت وارد كرده است.
بعد از آن كه حسينعلي نوري از ايران به عراق تبعيد شد به دلايل مختلفي بعد از حدود يك سال با برادر خود ميرزا يحيي اختلاف پيدا كرد و به همين سبب بدون اطلاع به كوه هاي سليمانيه در كردستان قريب به دوسال زندگي كرد . شوقي افندي رهبر سوم بهائيان درباره حضور بابيان در عراق چنين نوشته است كه : شب هنگام كه ظلام ديجور پرده بر اعمال منفور آنها مي كشد ، دستار از سر زوار متمكن برداشته ، كفش هاي آنها را سرقت نمايند و از حرم مطهر حضرت سيدالشهداء شمع ها و صحائف را بردارند و جام هاي آب را از سقاخانه ها بربايند.
آنها به گفته حسينعلي نوري در روز عاشورا در شهر كربلا به جشن و سرور مي پرداختند كه اين اعمال چنان خشم مردم را برانگيخت كه بابيان جرأت عبور از كوچه ها و حضور در محافل را نداشتند. رفتار زشت بابيان باعث شد تا حكومت عثماني در سال ١٢٨٠ ه ق بابيان را به استامبول تبعيد كند.
پس از اين كه بابيان با توافق سفير ايران در بغداد و حكومت عثماني از بغداد اخراج شدند ، حسينعلي در باغ نجيبيه كه بعدها با باغ رضوان معروف شد ، زمزمه ادعاي “من يظهره اللهي ” خود را به مريدانش اعلام كرد. حسينعلي در سن ٤٦ سالگي خود را موعود بيان “من يظهره الله ” و موعود همه كتاب هاي آسماني و ظهور كلي الهي خوانده و پيروان حضرت نقطه بيان، اظهار و اعلان فرمود. همين هنگام به عيد اعظم بهائيان ناميده شد. البته اين ادعا علني نبود تا زماني كه بابيان به اسلامبول تبعيد شدند و از آنجا به “ادرنه” (از شهرهاي تركيه) رفته ، در آن هنگام ادعاي خويش را آشكارا اعلام كرد و مدعي مقام “من يظهره اللهي ” شد.
حسينعلي نوري كه بعد از ادعاي پيامبري ،خود را بهاء الله خواند، تمام اسناد و آثاري كه بر وصايت برادرش صبح ازل دلالت داشت را از بين برد . با اينكه بهاء الله صبح ازل را مصدر امر در هنگام بازگشت از سليمانيه معرفي كرده بود و خود را موظف به اطاعت از او مي دانست اما همه را انكار كرد؛ او در سندي در كتاب ايقان صفحه ٥٩ در اين باره مي گويد : باري تا آن كه از مصدر امر، حكم رجوع صادر شد ، لابداً تسليم نمودم و راجع شدم.
بعد از اين اتفاقات دعوا بر سر جانشيني باب بالا گرفت و دو برادر به جان هم افتادند؛ در اين ميان عده اي از بابيان ،جانشيني حسينعلي نوري را نپذيرفتند و بر عقيده جانشيني صبح ازل ماندند كه به آنها ازلي ها گفته مي شود. گروهي كه جانشيني حسينعلي را پذيرفتند نيز بهائي ناميده شدند، البته در اين ميان انشعاباتي ديگر نيز صورت گرفت ؛ مانند بابياني كه خود را دياني مي نامند كه از پيروان ميرزا اسدالله ديان هستند و يا اطرافيان ملامحمدعلي بارفروش كه به قدوسي معروف شدند.اما اين سرانجام انشعابات نبود چون در اين آشفته بازار فرقه هاي ديگري مانند عياني ها، بياني ها و قرة العيني ها هم تاسيس شدند. اما اصلي ترين اختلاف ها ، اختلاف دو برادر حسينعلي نوري و ميرزا يحيي صبح ازل بود ؛ اختلاف ها تا جايي بالا گرفت كه به جنگ و خونريزي رسيد و حتي حسينعلي برادر خود را حرامزاده خواند و دست به افشاگري عليه او زد . اشراق خاوري از مورخين بهايي در كتاب مائده آسماني آورده است كه حسينعلي افشا كرده كه صبح ازل به همسر دوم باب تجاوز كرد و سپس وي را در اختيار مريدانش قرار داد.اين اتفاق ننگين در كتاب بديع حسينعلي نوري به اين شرح آورده شده : “علت و سبب اعظم كدورت جمال ابهي از ميرزايحيي ،والله الذي لا اله الا هو ، اين بوده كه در حرم اولي تصرف نمود. با اينكه در كل كتب سماوي حرام است و بي شرمي او به مقامي رسيده كه زوجات خود را در مكتوبات خود حرام نموده ، مع ذلك دست تعدي و خيانت به حرم مظهر مليك علام گشوده ؛ فاف له و لوفائه و كاش به نفس خود قناعت مي نمود ، بلكه او را بعد از ارتكاب خود وقف مشركين نمود”. از بي شرمي حسينعلي بهاء نيز ، خواهر او در كتاب تنبيه النائمين اورده است كه : حسينعلي دختر خود را به صبح ازل پيشكش كرده است.
به هر روي دامنه اختلافات تا حدي بالا گرفت كه سلطان عبدالعزيز ، حاكم دولت عثماني مجبور شد فرمان تبعيد دو برادر را صادر كرد . او حسينعلي بهاء و مريدانش را به قلعه عكا واقع در فلسطين و ميرزايحيي صبح ازل را همراه با اصحابش به قبرس تبعيد كرد. بهاء الله كه تا اخر عمر در تبعيد به سر برد ، سرانجام در روز دوم ذيقعده سال ١٣٠٩ ه ق ، به علت تب زياد و بيماري از دنيا رفت و درهمان جا به خاك سپرده شد كه درحال حاضر قبله بهائيان است. ميرزايحيي نيز در سال ١٣٣٠ از دنيا رفت و جانشيني تعيين نكرد.
عباس افندي( عبدالبهاء) رهبر دوم بهائيت
عباس افندي ملقب به عبدالبهاء در سال ١٢٦٠ ه ق در تهران محله پامنار به دنيا آمد . او فرزند سوم از اولين زن بهاء الله بوده. مادر عبدالبهاء ، دختر ميرزا اسماعيل از خاندان بالرودي بود.عباس افندي در زمان حيات پدر ملقب به غصن اعظم بود و پس از فوت پدرش به عبدالبهاء معروف شد.او نيز مانند پدرش بر سر جانشيني با برادر خود ميرزا حسينعلي ،پسر زن دوم بهاء الله ، به نزاع و درگيري پرداختند كه سرانجام ميرزا عباس افندي جانشين بهاء الله شد.عبدالبهاء در ٢٧ ربيع الاول ه ق، ٢٨ نوامبر ١٩٢١ در حيفا و در ٨٠ سالگي درگذشت. مقبره او در كوه كرمل قرار دارد.
شوقي افندي رهبر سوم بهائيت
شوقي افندي ملقب به شوقي رباني ، نوه دختري و ارشد عبدالبهاء است . نام مادرش ضيائيه و نام پدرش هادي افنان است. او متولد ٢٧ رمضان سال ١٣١٤ ه ق ، ١٢ اسفند سال ١٢٧٥ و سوم مارچ ١٨٩٦ در عكاي فلسطين به دنيا آند. شوقي تحصيلات خود را در دانشگاه آمريكايي بيروت گذراند و از دانش آموختگان دانشگاه آكسفورد بود. شوقي به علت فوت عبداالبهاء مجبور به ترك تحصيل شد چون عبدالبهاء او را به جانشيني خود انتخاب كرده بود. عبدالبهاء جانشينان بعد از شوقي را پسران شوقي تعيين و پيشگويي كرده بود اما شوقي افندي عقيم بود و فرزندي نداشت كه اين پيشگويي او نيز مانند ديگر پيشگويي هاي عملي نشد.
به نقل از پژوهشگران فرقه بهائيت ،شوقي افندي نقش بشزايي در تبليغ و گسترش بهائيت ايفا كرد. طراحي و اجراي نقشه ده ساله بهائيت، مهاجرت بهائيان به نقاط مختلف جهان، گسترش تشكيلات بهائي كه اين روند در دهه شصت ميلادي در اروپا و امريكا سرعت گرفت، تكميل معابد بهايي معروف به مشرق الاذكار در گوشه و كنار دنيا از جمله كارهاي اوست.
شوقي افندي نام تشكيلات بهايي را نظم اداري امرالله ناميد كه اين نظم اداري زير نظر مركز اداري و روحاني بهائيان، در شهر حيفا در اسرائيل كه به بيت العدل اعظم معروف است اداره مي شود.
از اتفاقات مهمي كه زمان به رياست رسيدن شوقي افندي در تشكيلات بهايي رخ داد ، جدا شدن بزرگترين مبلغان بهايي از اين فرقه و بازگشت آنان به دامان مسلماني بود ، از جمله اين مبلغان: فضل الله مهتدي( كاتب عبدالبهاء) ، حسن نيكو و ميرزا عبدالحسين آيتي متخلص به آواره ( از مبلغان برجسته بهايي)، بود. همه ي اين مبلغان به اين علت از بهائيت جدا شدند چون شوقي را داراي صلاحيت اخلاقي نمي دانستند.
سرانجام شوقي در ١٣ آبان ١٣٣٦ش، چهارم نوامبر ١٩٥٧ در شصت سالگي در لندن درگذشت.
تعريف احكام ديني بهايي در تأسيس حكومت جهاني بهائي
در اين مقوله نمي خواهيم عديده به مسائل اعتقادي بپردازيم اما لازم است كمي به احكام بهائي جهت روشنگري و تبيين به عنوان تعريفي از دين جديد در عصر جديد بپردازيم چون قرار است به زعم تشكيلات در آينده با اين احكام تشكيل حكومت جهاني معنوي بهائيت را بدهند.
تساوي حقوق زن و مرد يا به تعبيري برابري جنسيتي از مهمترين مباحث عصر امروز است و يكي از شعارهاي مهم در بهائيت يعني برابري جنسيتي از جمله مباحثی است كه به مانند ابزاري براي سازمان بهائيت استفاده مي شود تا توسط آن هر از چندگاهی علم حقوق بشر را بلند كنند ، اما خود مهمترين حق زنان را ناديده مي گيرند و عدالت را زير پا مي گذارند.
حسينعلي نوري (بهاء الله) درباره مساوات بين زن و مرد گفته كه عالم انساني را دوبال است ،يك بال رجال و يك بال نساء ، تا دو بال متساوي نگردد مرغ پرواز ننمايد اگر يك بال ضعيف باشد پرواز ممكن نيست تا عالم نساء متساوي با عالم رجال در تحصيل فضائل و كمالات نشود فلاح و نجاح چنانچه بايد و شايد ممتنع و محال.(منتخباتي از مكاتيب عبدالبهاء، ج١)
رهبران بهائي اصرار دارند كه ،نساء و رجال كل در حقوق مساوي ، به هيچ وجه امتيازي در ميان نيست. ( رياض قديمي، گلزار بهايي،( ص٢٨٣)
در سندي ديگر از عبدالبهاء آمده است : البته بدرجه مساوات رسند و ممكن نيست سعادت عالم انساني كامل گردد مگر به مساوات كامله زنان و مردان.(عبدالبهاء،خطابات )
در اين بيانات مسئله فراتر از حقوق مطرح شده و به مساوات تام رسيده است.
آش تحريم و عدم عضويت زنان در بيت العدل به حدي شور است كه با اصل تساوي زن و مرد تناقض دارد. شوقي افندي در اين باره اذعان داشته است : از آنجا كه جناب عباس افندي فرموده اند حكمت اين موضوع در آينده ظاهر خواهد شد ، ما با اطمينان به صحت مطلب بايد آن را قبول كنيم ولي نمي توانيم براي فرونشاندن اعتراضات حاميان نهضت زنان توجيهي ارائه دهيم.(انوار هدايت )
مسئله عدم عضويت زنان در بيت العدل با وجود اصل اساسي تساوي حقوق رجال و نساء در آيين بهائي و اذعان رهبران و مبلغان بهايي نشان مي دهد كه هيچ بنيه علمي و منطقي ندارد و ديدگاه زن ستيزانه در آن ديده مي شود .
يكي از توجيهات آنان اين است كه عدم عضويت زنان در بيت العدل يك نوع معافيت است و عضويت در بيت العدل يك وظيفه است و نه يك حق. در اينجا سخن از ممنوعيت عضويت بيان شده و ولي امر بهائي به صراحت از لفظ Exclusion كه به معني ممنوعيت و محروميت است استفاده كرده است. همچنين اگر مقوله عدم عضويت زنان در بيت العدل از مقوله معافيت بود؛ همان گونه كه در مورد موضوع معافيت خانم ها از انجام حج حكم معافيت سادر شده است در مورد اين مسئله هم از لفظ “عفو” استفاده مي شد كه در كتاب اقدس بند١٣ به آن اشاره شده است.
در مسلك بهائي مجازات دزد در مرحله اول ، تبعيد، بار دوم حبس و در مرحله سوم داغ گذاشتن بر روي پيشاني است .(اقدس ص٤٣،عبدالحميد اشراقي، گنجينه حدود و احكام ، مفتاح الباب)
براي مراحل آخر گويا حكمي ندارند و هيچ فرقي بين نوع دزدي و مجازات آن تعيين نشده .
مسئله مهم بعدي در احكام بهائيت نشان دهنده عدم تساوي زنان و مردان است ، مسئله ارث است.
طبق احكام بهائي ،ارث در ٧ طبقه ميان وارثان تقسيم مي شود:
١- اولاد ٤٢ درصد
٢- زن يا شوهر ١٥ درصد
٣- پدر ١٣ درصد
٤- مادر ١٠ درصد
٥-برادر ٨ درصد
٦- خواهر ٦ درصد
٧- معلم ٣ درصد
قابل مشاهده است كه تفاوت ارث پدر و مادر و تفاوت ارث برادر و خواهر چقدر است و هيچ تناسبي در آن مبني بر تساوي زن و مرد ديده نمي شود . همچنين طبق احكام بهائي غير از تفاوتي كه در سهم ارث ميان زنان و مردان وجود دارد ، خانه و لباس فرد متوفي نيز به پسر بزرگ تر مي رسد كه حتي در صورت وجود فرزند پسر ديگري ، تساوي بين مردان هم رعايت نمي شود همان طور كه اين تساوي در بين زنان بهايي در خصوص مهريه حتي در بين هم جنسان رعايت نمي شود به طوري كه مهريه زن شهري از زن روستايي بيشتر است . پر واضح است كه همچنان شعار و ادعاي وحدت عالم انساني و تساوي زن و مرد همچنان شعاري بيش نيست.
در تبيين احكام بهايي به اين نتيجه مي رسيم كه زن در بهائيت معنايي جز زن در زمان جاهليت ندارد.
بيت العدل
بهاء الله در كتاب اقدس مي گويد، خداوند بر هر شهري نوشته است كه در آن شهر بيت العدلي تشكيل داده و نفوس به عدد (نه) در آن مجلس اجتماع نمايند.
بهاء الله پايه گذار بيت العدل بود كه آن را قوه تشريعيه امر بهائي قرار داد.عبدالبهاء بعد از مرگ بهاء الله ، بيت العدل را پردازش كرد و در نهايت در زمان شوقي افندي تشكيل شد. اعضاي ٩ نفره بيت العدل در ٥ سال يك بار از اعضاي محافل ملي بهائيان جهان انتخاب مي شوند . طبق دستورات بهائيت، بيت العدل در حال حاضر مشروعيتي ندارد چون ولي امري ندارند كه در كسوت رهبري بيت العدل باشد . در بهائيت وجود مبين از منصوصات است و ولي امر بايد هنيشه وجود داشته باشد تا سخنان بهاء الله و عبدالبهاء را تفسير و بيان كند . حذف مبين از تشكيلات بهايي برابر با انكار اصل اين فرقه است.طبق كلام عبدالبهاء در الواح و وصايا ، تشكيلات بهايي دو پايه اصلي دارد ١- ولي امرالله ٢- بيت العدل . امروزه اين چالش در بين مريدان بهائيت وجود دارد كه چگونه ممكن اين دو ركن ولي امرالله و بيت العدل از هم جدا باشد و يكي بدون ديگري ممكن نخواهد بود.
وظايف بيت العدل
١- حفظ نصوص بهايي
٢- تجزيه ، تفكيك ، شرح ، تفسير، و تطبيق نصوص بهايي
٣- حفاظت و دفاع از مقام بهاء
٤- استخلاص از مقهوريت
٥- ترويج مصالح امر بهايي
٦- تبليغ و انتشار بهائيت
٧- استحكام و توسعه تشكيلات بهائي
٨- تشريع قوانين و مقررات غير منصوص
٩- توضيح مسائل مهم
١٠- ترويج و تنفيذ احكام
١١- تصميم گيري در مسائل اخلاقي
١٢- محافظت و توسعه اماكن عكا و حيفا
١٣- اداره امور بهائي
١٤- هدايت، تحكيم، وحدت و توسعه زندگي بهائي ها
١٥- ايجاد موسسه هاي لازم
١٦- مواظبت از معاهدات عوامل تشكيلات و جلوگيري از تخطي
١٧- دريافت وجوهات و توجه به اماكن بهائي و درامدهاي آن
١٨- تعيين مجازات ، فيصله به اختلافات ، صدور حكم
١٩- ترجمه و انتشار آثار بهائي
وظايف مهم ولي امرالله
١- مبين آيات الله
٢- رفع اختلاف ها و نزاع ها در بهائيت
٣- ركن اعظم و ولايت الهيه
٤- تعيين كننده ولي امرالله بعدي
٥- جلوگيري از تشتت و اختلاف و تفرقه در بهائيت
٦- هميشه و دائمي بودن با بيت العدل
٧- عضو اعظم و رئيس دائمي بيت العدل
٨- قانون گذاري
٩- اخراج اعضاي خطاكار در بيت العدل
١٠- رد تصميم هاي غلط در بيت العدل
١١- ولايت مطلق بر اعضاي بيت العدل
١٢- گيرنده حقوق الله
١٣- برطرف كننده اختلاف نصوص و آيات
چند سوال در نامشروع بودن بيت العدل پيش مي آيد كه از بيت العدل و مبلغان بهائي خواستار پاسخگويي هستيم.
با تعريفي كه از ركن ولي امرالله و بيت العدل داشتيم ، در حال حاضر چگونه بيت العدل مشروعيت دارد؟ متون رهبران بهايي را چه كسي تبيين مي كند؟ اختلاف ها چطور حل مي شود ؟ چه كساني حق اخراج متخلفين را دارد؟ آيا پيروي از دستورات بيت العدل كه ولي امر ندارد جايز است؟
منكوب كردن معترضين و طرد روحاني متبريان بهائي توسط بيت العدل
تشكيلات بهايي به رهبري بيت العدل (كه در واقع مشروعيتي نيز ندارد) ،در حيفاي اسرائيل هميشه سعي دارد پيشينه خود و بهائيت را از مردم، عضاي بهائيت و مخالفين مخفي كند تا بتواند مفاهيم جديد و خودساخته اي كه طي نقشه هاي چند ساله برنامه ريزي شده است را جايگزين كند و براي جذب اعضا در عصر جديد دفتري جديد را باز كند.
بيت العدل حتي مخالفان خود را ترور شخصيتي مي كند وكوچكترين نقدي را برنمي تابد. آنها عملا موفق شده اند تا بين نقادان و مخالفين بهايي و توده مردم اختلاف و ناامني اجتماعي را ايجاد كنند كه اين اختلافات مسبب بروز بسياري از اغتشاش ها و فتنه ها شده است.مانند فتنه سال ١٣٩٨ ،١٣٨٨ و ١٤٠١. كه در همه اين فتنه ها عناصر وابسته و تحت فرمان بيت العدل حضور داشتند و در واقع به اعتراض ها دامن زدند و با فريب رسانه اي در فضاي مجازي و بمب باران رسانه اي در شبكه هاي ماهواره اي ،اعتراض ها را به اغتشاش تبديل كردند و با دادن آمار غلط به نهادها و سازمان هاي بين المللي باعث ايجاد بدبيني هاي جامعه ملل نسبت به ايران شدند. امنيت اجتماعي توانايي جامعه در دفاع از خصوصيات و ويژگي هاي اساسي خود در برابر تغييرات و تهديدات واقعي و احتمالي است . بنابراين جوهره اجتماعي امنيت عرصه تازه اي را ايجاد مي كند كه در آن معناي امنيت از بطن جامعه استخراج شود. بنابراين تشكيلات با ازبين بردن توانايي جامعه و القاء حس بدبيني توانايي ها را از بين مي برد.
به همين علت باعث گرديد تا انديشمندان و روشنفكران زيادي همچون عبدالحسين آيتي ، خوان كول، ويليام گارلينگتن ، فردريك گليشر، آليسون مارشال، سن مك گلين، دنيس مك اوئن ، جورج فلمينگ،استيون شول ، گراهام ويلسون و غيره … كه هر يك مدتي عضوي از جامعه بهايي بودند مقالات و كتاب هاي انتقادي در مورد اين تشكيلات، فرقه يا كالت بهائي منتشر كنند. ويلسون درباره تحريف و مخفي نگه داشتن رخ دادهاي اصلي در بهائيت و بابيت مي گويد: رهبران بهايي تخصص ويژه اي در تحريف وقايع تاريخي ابتداي جنبش و اصلاح آن در رخداد ها به مقتضاي روز و به نفع رهبران بعدي دارند .از جمله موارد از مخفي كاري رهبران بهائي به نفع خويش كه در كتاب گراهام ويلسون آمده است مي توان اين موارد را نام برد :
آمار سازي دروغين عباس افندي از شهيدان بهايي
پنهان كاري عبدالبهاء در قرائت وصيت نامه پدرش
پنهان كردن و ناديده گرفتن بخشي از وصيت نامه بهاء الله ، انحراف و تغيير در تعاليم بهاء الله
تغيير و تحريف در نوشته هاي بهاء الله
عبدالحسين آيتي از جمله مبلغين معروف بهايي بود كه بعد از جدايي از بهائيت به شدت توسط شوقي افندي منكوب و از بهائيت اخراح شد. آيتي متفكر و نويسنده و محقق نقد بهائي ، ١٨ سال عضويت فعال در تشكيلات بهائيت را داشت. او به دستور عبدالبهاء دو جلد تاريخ بهائي به نام الكواكب الدريه را نوشت و بعد مشاهده كرد مباحث تاريخي مهم توسط عبدالبهاء حذف شده است و تغيير كرده و حتي بعضي مطالب به بهانه مصلحت حذف و بعضي ديگر اضافه شده است. او رهبران بهايي را سياسي كار و دورو معرفي كرد . ايتي بعد از دستكاري عبدالبهاء در آثار خود ، كتابي به رشته تحرير درآورد با نام كشف الحيل در سه جلد كه به بيان مواضع انتقادي خود به بهائيت مي پردازد و اسلام را به عنوان دين الهي انتخاب نمود . البته آيتي بعد از جانشين شدن شوقي افندي به جاي عبدالبهاء اين كتاب را نوشت و مسلمان شد. هم زمان با او افراد باسواد ديگري از بهائيت اخراج شدند چون آنان نيز مانند آيتي انحرافات اخلاقي شوقي افندي را مي دانستند . افرادي مانند ، فضل الله صبحي، حسن نيكو ،صالح مراغه اي و ديگراني كه شوقي را مي شناختند.
آيتي به دين نبودن بهائيت اذعان كرد و بيان كرد بهائيت يك فرقه سياسي است كه رهبران آن از استقلال رأي برخوردار نيستند و هر زمان براي كسب منافع مادي زير فرمان يكي از كشورهاي استعماري مي روند. همچنين او معتقد بود در حقيقت بهائيت حرف جديدي براي ارائه ندارد و رهبران فرقه مطالبي از اديان و ديگر مكاتيب به سرقت برده اند و اقتباسي ناقص از نظرات روشنفكران ترك و اروپا و آموزه هاي اسلام و فلاسفه قديم و شعرا و ادباي ايران است. مطالب مطرح شده توسط او تعداد زيادي از بهائيان را تحت تأثير قرار داد و آنان را نسبت به اعتقادات بهائي متزلزل نمود و همين باعث خشم رهبران بهائي شد به طوري كه رهبري بهائيت حذف فيزيكي و ترور آيتي را در دستور كار قرار دادند.
طرد روحاني
موضوع “طرد” بعد از عباس افندی (عبدالبهاء) به فرمان نوه اش شوقی افندی که رهبری جامعه بهائیان را به عنوان ولیّ امرالله بر عهده گرفته بود، رنگ سازمانی و قانونی به خود می گیرد. هرچند بیت العدل وبهائیان کنونی معتقدند این امر از زمان بهاءالله (بنیان گذار فرقهی بهائی) بوده، ولی آثار وکتب والواح موجود مانند کتب “نظم بدیع جهانی”، “نظامات بهائی” و “نظم اداری” به غیر این را حکایت میکند.
شوقی افندی (سومین رهبر بهائیان) قانون مجازات “طرد” را در دو بخش اداری و روحاني این چنین تعریف کرده است:
١- طرد اداری: مجازات طرد اداری دربارۀ فرد مسجّلی اعمال می شود كه بر خلاف احكام و تعالیم بهائی عمل كند و عدم تمسّك در اطاعت خود را به اوامر و احكام بهائی و آراء محافل روحانیّه عملاً نشان دهد و به تذكّرات و انذارات محفل روحانی محلّی و محفل روحانی ملّی وقعی ننهد و به جبران مافات اقدام نكند. فی المثل كتمان عقیده، تعدّد زوجات، عدم رعایت مقرّرات ازدواج و طلاق بهائی، ترك انفاق، شرب مسكرات، تَمَرُّد از آراء و تصمیمات محافل مقدّسهی روحانیّه، مداخله در امور سیاسیّه علت طرد افراد بهائی می شود. مطرود اداری از حقوق اداری و اجتماعی بهائی مانند شركت در انتخابات، عضویّت محافل روحانیّه و لجنات امری، حضور در جلسات ضیافات و تقدیم تبرّعات محروم است.
البتّه قابل ذکر است که این نوع طرد به علّت خطاهای جزئی از طریق محفل ملّی اعمال شده و نیازی به نظر ولی امر الله ندارد،
زیرا هنوز طرف خاطی بهائی به شمار آمده واگر متنبّه شد محفل ملّی میتواند محدودیّتهای ایجاد کرده را از او سلب کند.
((اختیارات و مسئولیّتهای محفل روحانی ملّی بند 1: محفل ملّی نسبت به حقّ رأی افراد احباء تصویب عضویت در جامعهی بهائی اختیار تام دارد. بنابراین طرد اداری از اختیارات محفل ملّی است.))(نظامات بهائی ص5)
2- طرد روحانی : هر گاه یكی از افراد مُسَجّلِ جامعۀ بهائی از اوامر و نواهی مركز و مرجع منصوص سرپیچی كند، مشمول مجازات طرد روحانی می گردد.
در این نوع طرد (روحانی) طرف خاطی به دستور ولی امرالله که رئیس لا ینعزل بیت العدل می باشد، از جامعهی بهائی اخراج شده و هیچ کس حق ارتباط و حتّی تکلم را با این مطرود نداشته و در تعبیراتشان به عنوان مریض “جذامی” یاد مینمایند(عبدالبهاء ناقضین را به مریض جذام تشبیه وسفارش به راندن از خود نموده (مکاتیب ). در غیر این صورت، اگر کسی با آنها ارتباط داشته باشد، هر چند والدینش هم باشند، طرد میگردند.
(اخراج و طرد افراد از شریعت الهیه که جزء اختیارات خاصه ولی امر یعنی رئیس عالیه روحانی جامعه می باشد.)(نظامات بهائی )
همان طور که ملاحظه می فرمائید :این نوع طرد (روحانی) طبق نصوص برخلاف ادّعاهای بیت العدل کنونی که فاقد رئیس عالیه ولا ینعزل میباشد، فقط از اختیارات “خاصه” ولی امر، یعنی رئیس عالیهی روحانی باید انجام گیرد. اوست که تشخیص ناقض بودن وبه اصطلاح خودشان مبتلا به مرض جذام بودن را میدهد! و حال این سردر گمی در بهائیت وجود دارد که اکنون که رئیس عالیهی روحانی یعنی ولی امر در قید حیات نمیباشد و راه ولی امری دیگر مسدود است، چه کسی میتواند این بار تشخیص”خاصه” را به دوش بکشد؟ که این طرد دارای چنان عواقب شدیده معنوی است که در حیات روحانی آن شخص دخیل است. (نظامات بهائی )
بهائيت و حكومت جهاني
مختصري از تاريخچه تأسيس فرقه بهائيت و رهبران آن گفتيم تا بتوانيم بهتر توضيح دهيم كه چرا
كالت يا فرقه بهائيت به دنبال حكومت جهاني بهائي است. همان طور كه پيشتر گفتيم ،حكومت جهاني ، انديشه ي اتحاد همه نوع بشر زير يك اقتدار سياسي مشترك است .
حال اين انديشه اتحاد نوع بشر از چه راه هايي به دست مي آيد كه همه جوامع و مردمان به نتيجه واحدي دست پيدا كنند و به صلح جهاني برسند ؟ آيا كالت بهايي توانايي برپايي يك حكومت جهاني را دارد؟ اساسا با توضيحاتي كه درباره حكومت جهاني داده شد ، بهائيت مي تواند به عنوان يك نحله سياسي يا دين حكومت جهاني تشكيل دهد .
مختصري از تاريخچه بهائيت و اختلاف هايي كه بر سر جانشيني داشتند ، اين مهم را به ما نشان داد كه سردمداران بهايي در كنترل و مديريت خود نيز ناتوان هستند ،پس چگونه مي خواهند با شعار صلح عمومي به صلح دست پيدا كنند؟
قبل از اينكه به سوالات پاسخ داده شود به سند مهم از بيت العدل دقت شود ؛ طبق پیام ٢٨ دسامبر ٢٠١٠ بیتالعدل، مقدمه طرح ٢٠ ساله از سال ٨٠ خطاب به نهادهای امنیتی تشکیلات “یادآور” شد که ، مراحل ٧ گانه طرح براندازی را بین مردم برای براندازی و عضو گیری و تشکیل حکومت بهایی اجرا کنید؛ مراحل ٧ گانه شامل:
١/ مجهولیت
٢/ مظلومیت و مقهوریت
٣/ انفصال شریعت الله از ادیان عتیقه
٤/ استقلال دین الله و مساوات آن با دیگر ادیان
٥/ رسمیت آیین بهائی و شناساندن آن بعنوان دیانت رسمی
٦/ ظهور سلطه زمینیه امر الهی و ادغام سازمان کشوری با نظام الهی
٧/ در سطح بینالمللی استقرار سلطنت جهانی و جلوه سیطره ظاهری و روحانی امر الهی سپس صلح اعظم و آغاز عصر ذهبی.
با توجه به پيام بيت العدل و مواردي كه عنوان كرده است، بيشتر از هر زمان متوجه مي شويم كه بهائيت يك تشكيلات سياسي برانداز كل حكومت هاي دنيا است كه در نهايت به دنبال تشكيل حكومت جهاني بهايي است.
رهبر سوم بهاييان شوقي افندي در مسافرت هايي كه در سراسر جهان خصوصاً اروپا براي تبليغ فرقه بهائيت داشت ، تعاليم دوازده گانه اي را از پدر خويش بيان كرده است كه در هيچ يك از كتب عبدالبهاء اين تعاليم ديده نمي شود ،ضمن اينكه حتي اين تعاليم با قوانين كتاب اقدس(كتاب مقدس بهاييان ) كه توسط بهاء الله نوشته شده است هم تناقض دارد. در حقيقت اين تعاليم فريب جامعه جهاني را در بر داشت تا بوسيله آن مورد قبول واقع شوند براي رسيدن به عصر تكوين.
تعاليم دوازده گانه عبارتند از :
١- تحري حقيقت
٢- وحدت عالم انساني
٣-دين بايد سبب الفت و محبت باشد
٤- دين بايد مطابق علم باشد
٥- ترك تعصبات
٦- تعديل معيشت
٧- وحدت اديان
٨- تعليم و تربيت
٩- وحدت لسان و خط
١٠- وحدت زنان و مردان
١١- صلح عمومي
١٢ همه عالم محتاج نفثات روح القدس است.
بهائيت مدعي است كه هيچ اديان الهي ديگري اين تعاليم را ندارد . اما پيام سال ٢٠١٠ بيت العدل كه پيشتر در مورد آن گفته شد ، آموزه هاي تعاليم دوازده گانه ابداع شوقي افندي را زير سؤال مي برد كه با كدام صلح عمومي و تحري حقيقت مي خواهيد تشكيل حكومت جهاني بدهيد؟ با فريب مظلوميت يا مجهوليت براي ايجاد حكومت جهاني؟ جامعه بهايي و نهاد نامشروع بيت العدل هميشه و در هر زمان مورد نقد و انتقاد روشنفكران بوده است ، حتي كساني كه اطلاعات محدودي از اين فرقه دارند نيز مي توانند آن را نقد كنند . مثلا :
بهائيان در سال ٢٠٢١ در اجلاس پارلمان اديان جهان حضور داشتند . اين پارلمان هر سه سال يك بار در يكي از شهرهاي جهان برگزار مي شود كه در آن نمايندگان همه مذاهب و اديان به معرفي عقايد و افكار و مراسم و آيين هاي خود مي پردازند . بهائيت از ساليان قبل در اين جلسات ثبت نام و حضور داشته است . در اين جلسه در پي نمايش فيلمي تقديرآميز كه از علي محمد باب نمايش داده شد ، يكي از بازديد كننده ها از تهيه كننده فيلم آقاي پرايس سوال كرد كه نظر خود را درباره احكام گردن زدن مخالفان، سوزاندن كتب و ويران كردن زيارتگاه ها در كتاب بيان جناب باب بگويد. پرايس كه توقع سوالي اينچنيني و شوك آور را نداشت و نتوانست جوابي بدهد ، جواب سوال را ارجاع داد به كتاب نادر سعيدي از مبلغان بهايي ساكن امريكا.
اما در ادامه باز حضار سوال كردند كه بهاء الله چطور به اين احكام عمل مي كرده وقتي كه سال ها از اعضاي فرقه بابيت بوده ؟
در يك برنامه ديگر از خانم بهايي كه در سازمان ملل برنامه داشت نيز درباره عدم تساوي زن و مرد سوال شد با اينكه در بهائيت شعار تساوي زنان و مردان دارند اما در واقع هيچ زني حق عضويت در بيت العدل را ندارد، كه دوباره از جوابگويي در سازمان ملل سر باز زدند و ارجاع دادند به فرستادن ايميل شخصي. اين تنها نمونه كوچكي از انواع نقدها به اين فرقه است كه ايجاد حكومت جهاني توسط آنان را زير سؤال مي برد.
ساموئل گراهام ويلسون ، محقق ، نويسنده ،متكلم ،منتقد و كشيش مسيحي امريكايي كه زماني به پيشنهاد گروه مسيونري مسيحي به شهر تبريز در ايران آمد به مدت سي سال در مدرسه امريكايي مموريال فعاليت مي كرد.او به علت اقامت طولاني در ايران ارتباط گسترده اي با بهائيان در ايران داشت. آقاي ويلسون مطالعات فراواني در آثار و آموزه هاي بهايي داشت و به همين علت رهبران بهايي را به عنوان فاشيست هاي حيله گر ياد مي كرد البته پژوهشگران ديني ديگري مانند پروفسور ادوارد براون ، ويليام مك الوي ميلر، فرانچيسكو فيچيكا ، فرانسيس بك ويت ، هرمان زيمر نيز به نوعي به اين موضوع اذعان كردند. ويلسون در كتاب بهائيت و ادعاهايش مي نويسد: پس از سي سال تجربه در ايران به عنوان يك مبلغ مسيحي و پس از مطالعه گسترده درباره بهائيت، چه در مشرق و چه در غرب، متوجه ادعاهاي گزاف و دروغين بهائيت شده و فهميدم چه ميزان از تبليغات اين جنبش آفتابي و چه مقدار آن پشت ابر و نهان كارانه است. گراهام ويلسون از بهائيت به عنوان يك فرقه تهاجمي خاورميانه اي ياد مي كند ، آييني كه خود را جهاني معرفي مي كند .
چه رهبران بهايي چه مبلغين حال حاضر هميشه بيان كردند كه نفوس دسته دسته به آيين جهاني بهائيت گرويدند. اين نوع تبليغات و گزافه گويي ها صرفاً براي اين است كه نشان دهند بهائيت مورد استقبال قرار گرفته است تا ذهن ها را آماده پذيرش كنند به علت كثرت در جمعيت.
شوقي افندي زماني كه موساد پس از تأسيس اسرائيل تشكيل شد ، نقشه هاي ده ساله اي را توسط موساد برنامه ريزي كرد. نقشه ها در حقيقت شروع نفوذ بهائيت در سراسر دنيا توسط عمال اسرائيل بود. خوش خدمتي هاي بهاييان براي رژيم اشغال گر پيشينه اي به قبل از تأسيس اسرائيل دارد . حتي عبدالبهاء به جهت اين خوش خدمتي ها به لقب “سر” از دولت انگلستان مفتخر شد.
در بحث تعليم و تربيت در بهائيت كه از شعارهاي مهم آنان براي جذب و عضويت در تشكيلات و سازمان بهايي كارايي دارد رد پاي نقض قوانين كشورها و زيرپا گذاشتن اصول و ارزش هاي فرهنگي و ملي هر كشور ديده مي شود. در مبحث تعليم و تربيت به حدي كار را گسترش داده اند كه حتي قوانين حمايت از حقوق كودكان سازمان ملل هم زيرپا مي گذارند .نحوه عملكرد آنان در كشورهاي مسلمان و حتي غير مسلمان به گونه اي است كه در پوشش كلاس هاي اخلاق و موسيقي و هنرهاي ديگر ، از طريق برگزاري كلاس هاي نامحسوس طرح روحي در خلال مباحث هنري آن را عملياتي مي كنند.
براي اين منظور و واضح شدن بهتر مفاهيم نفوذ بهائيت از راه تعليم و تربيت مروري خواهيم داشت به لزوم جامعه سازي از طرف بيت العدل .
در پيام رضوان سال ١٩٩٠، بيت العدل به صراحت بيان مي كند كه (جامعه بهايي بايد آماده انطباق با موازين و احوال جديد باشد). به عبارتي ديگر جامعه بهايي بيش از پيش براي پذيرفتن شرايط جديد و انطباق با اوضاع كنوني مجهز شود بدون آنكه از توجه و تمركز قوي در اهداف اصلي امر تبليغ (تبليغ كه مهمترين پايه و اساس در بهائيت است)،يعني ازدياد جمعيت علاقه مندان به بهائيت و تعاليم بيشتر غافل بماند. هدف از اين پيام همان مورد پنجم از پيام سال ٢٠١٠ بيت العدل مبني بر رسمیت آیین بهائی و شناساندن آن بعنوان دیانت رسمی است. اين نوع تبليغات به نام كودك -والد در بين بهاييان مطرح و تبليغ مي شود. يعني با برگزاري كلاس هاي هنري براي كودكان يا از طريق امور خيريه براي كودكان كار، خانواده ها را درگير كرده و در درون آنها نفوذ مي كنند .بطور مثال اين نوع از تبليغات و جامعه سازي در پوشش كلاس هاي درس اخلاق براي كودكان زير سن پانزده سال در كشور ازبكستان باعث اخراج بهاييان شد . پيام بيت العدل ١٩٩٠، آموزش مي دهد آنچه حائز اهميت است داشتن و اجراي روابط گرم و دوستانه جهت عضو گيري در انجام خدمات اجتماعي است كه در غالب بحث قرائت از منطقه صورت مي گيرد كه در انتها به تسجيل فرد مورد نظر مي انجامد.
عناصر وابسته به بيت العدل پس از استحكام عملي كه انجام مي دهند ،بايد از طريق شبكه اي از هم كاران و آشنايان به گسترش آن بپردازند و در عين حال قوا را روي گروه هاي كوچكتر متمركز كنند تا هر يك از آنها كانوني از فعاليت هاي فشرده گردند. اين نوع عمليات ها را بارها در ايران براي شروع فتنه اي جديد يا دست داشتن در اغتشاشات عملي كرده اند به طوري كه بسياري از ليدرهاي دستگير شده در اغتشاشات از عناصر بيت العدل بوده اند. با وجود اين كه بهائيت به جدايي دين از سياست اعتقاد دارد و مي گويند ما در سياست دخالت نمي كنيم اما هميشه و در هر كجاي ايران فتنه اي شروع مي شود دست بهائيت را در آن ميبينيم . در فتنه سال ٨٨ شروع گسترده دخالت سياسي بهائيت بود . عملكرد آنها در سال ٨٨ بصورت شبكه اي بود و براي اولين بار بصورت پيامك و يا ارسال ايميل از بهاييان درخواست شد كه در انتخابات شركت كنند و در ادامه شروع فتنه نيز ليدري دسته هاي برانداز را داشتند .جالب توجه است كه بسياري از اعمال غير قانوني آنان و آموزش زير پا گذاشتن قوانين در ايران انجام مي شود ، دستور اين امر در پيام سال ٢٠٠٦ بيت العدل ديده مي شود تا در صورت نياز با زير سوال بردن قوانين حقوق بشري از طرف نظام جمهوري اسلامي بتوانند از ايران شكايت كنند تا عليه ايران به ادامه تحريم ها دامن بزنند. اين امر دو هدف را دنبال مي كند، ١- برهم زدن نظم جامعه و بي اعتماد كردن مردم نسبت به نظام ٢- بعد از برهم زدن نظم و شروع اغتشاش و برخورد نظام با اغتشاش ،آنها مدعي زيرپا گذاشتن حقوق بشر توسط نظام جمهوري اسلامي ايران مي شوند در حالي خود با دروغ گفتن و تبليغات توأم با فريبكاري بزرگترين خيانت را به انسانيت و حقوق بشر كردند.
تبليغات ضد حقوق بشري بهاييان به همين جا ختم نمي شود. عناصر بيت العدل به دليل تبليغ اصول و تعاليم فرقه بهائيت كه هيچ سر منشأ عقلاني ندارد ،در سال ٢٠١٠ محاكمه و مجازات شدند مبلغان بهايي كه در پوشش معلم در كلاس هاي كودكان تحت نظارت گروه بهايي( كه كودكان و اطفال غيربهايي هم به آن دعوت شده بودند) ، تدريس مي كردند ،بر اساس قانون حمايت از كودكان ، تحت پيگرد قانوني قرار گرفتند.آنان به اتهام نقض قانون حمايت از كودك، به پنج سال زندان محكوم شدند.مبلغان بهايي بر اساس قانون حمايت از اطفال و كودكان (٢٠٢٣-٢٠٠٢)، محاكمه شدند، زيرا آنان اقدام به تلاش براي تغيير دين كودكان ١٠-٩ ساله ، از ساير اديان نموده بودند.
شايان ذكر است كه كودكان در دادگاه كشور اندونزي شهادت دادند كه معلم بهايي اقدام به تخريب چهره پيامبران الهي حضرت ابراهيم، موسي، عيسي و محمد عليهم السلام كرده است. همچنين والدين هم شهادت دادند كه رضايت آن ها براي حضور فرزندانشان در كلاس ها اخذ نشده برد. و تعدادي از رضايت دهنده ها گفتند كه رضايت آن ها به صورت فريب كارانه اخذ شده است.
تشكيلات بهايي اما بي كار ننشست و همان كاري كه به تداوم عليه ايران انجام داده است نيز در قبال اندونزي در مجامع بين المللي انجام داد. ضمن اينكه از پيام بيت العدل مبني بر اجراي روش استراتژيكي مظلوميت نيز پيروي كردند. يعني تخريب چهره منتقدان و در اينجا تخريب وجهه دولت اندونزي اقدام به بين المللي كردن موضوع ، كه اين قضيه را به صورت تنظيم شكواييه به كميسيون حقوق بشر سازمان ملل منعكس كردند. در پيام مورخ آوريل ٢٠١٣ و دسامبر ٢٠١٤ خطاب به احباي ايران ، بيت العدل آمده است ، برنامه نوجوانان به عنوان عنصري اصلي در پيشبرد فرايند جامعه سازي در محدوده هاي جغرافيايي برجسته شده، دفاتر ، محله هايي با تعداد زيادي از جوانان و نوجوانان را شناسايي مي كنند. به طور مثال نوجوانان و مادران آنها را شناسايي و از طريق فرزندشان در فعاليت هاي اجتماعي آنها را به خود جذب مي كنند. آيا اين دست پيام ها و جامعه سازي ها نقض حقوق كودكان و حقوق بشر نيست.
جرائمي كه مبلغان بهايي عموماً در سراسر دنيا انجام داده اند و اثبات گرديده است ،در كشورهايي مثل ايران ، اندونزي ، ازبكستان ،قطر به شرح زير است:
١- تلاش براي تغيير دين كودكان مسلمان به بهائيت در پوشش كلاس هاي درس اخلاق كودكان
٢-تلاش براي تغيير دين كودكان و نوجوانان و جوانان با پوشش دروغين برنامه هاي روحاني براي نوجوانان ( از برنامه ريزي هايي كه در سال ٨٨ انجام دادند)
٣- ارائه اطلاعات غلط به دولت هاي اسلامي مبني بر مسلمان بودن بهاييان و تقيه كردن ، در صورتي كه تقيه طبق نظر بهاء الله در بهائيت حرام است
٤- برهم زدن صلح و آرامش در جامعه ، از طريق تلاش براي تغيير كيش افراد ساير اديان
غير از آموزش ها و تبليغ سيستماتيك بيت العدل براي كودكان ، بهائيت حتي در قبال اعضاي خود نيز سيستماتيك عمل مي كند. آقاي برندن كوك ، معلم ، نويسنده ، هنرمند روشنفكر و منتقد بهائيت كه در خانواده اي بهايي به دنيا آمده است در كتاب خود مي گويد : تشكيلات بهايي حتي نسبت به اعضاي خود نيز تنگ نظرانه و سيستماتيك عمل مي كند ، او كه عضو هيئت صيانت بيت العدل بود در سال ٢٠١١ براي فرار از مشكلاتي كه تبليغات بهايي تورنتو كانادا عليه او ايجاد كرده بود ،به كاليفرنيا نقل مكان مي كند و به تدريس ادبيات انگليسي پرداخته است . او در حال حاضر مسيحي شده است. جالب توجه است كه كوك مي گويد ؛ در سن ١٥ سالگي وقتي تشكيلات بهايي از او خواست نسبت به امضاي كارت عضويت ( فرم تسجيل) در جامعه بهايي كانادا اقدام كند ، نپذيرفت و اظهار داشت اعتقاد و باور به يك دين نياز به تشريفات و تكميل فرم اداري ندارد.
قابل ذكر است كه براي عضويت و قبول آيين بهايي امضاي فرم مخصوص تسجيل ضروري است .
در ادامه تحركات ضد حقوق بشري و ضد امنيت ملي كشورها توسط تشكيلات بهايي بايد به نمونه كشور قطر در سال ١٤٠٠ اشاره كرد؛ البته بهاييان با كار رسانه اي ضد دولت قطر پس از اخراج از قطر ، آن را پاكسازي مذهبي اعلام كردند. اما مقامهای کشور قطر هم به ساختار جاسوس پرور بهائیت پی برده و به گزارشگران ویژه و دیپلماتهای سازمان ملل متحد اعلام کردند که اخراج بهائیان از قطر به دلایل عقیدتی نبوده و دیپورتهای صورت گرفته مربوط به نگرانیهای «امنیت ملی» بوده است.
به اين علت به سيستم جاسوس پروري بهائيان معتقديم كه بعد از تسجيل شدن كه داراي كد مي شوند و به عنوان يك بهايي شناخته شده ميدشوند ، به طور اتومات وارد سيستم جاسوسي مي شوند كه خود بهائيت اسم آن را “قرائت از منطقه ” گذاشته است .
اهميت كشورهايي مثل قطر و همچنين كشورهاي حوزه خليج فارس براي بهائيان و اربابان آن از اين نظر است كه کشور قطر و امثالهم را میتوان در وجود منابع بسیار نفتی و گازی دانست. کشوری در ساحل غربی خلیج فارس با موقعیت خاص جغرافیایی، بیش از 95 درصد مسلمان و برخوردار از منابع عظیم گاز (بزرگ ترین منابع گازی جهان پس از روسیه و ایران) ارزیابی کرد. کشوری که از این حیث، طعمه خوبی برای تشکیلات سلطه طلب بهائیت به شمار میآید.در اينجا بحث نفوذ اقتصادي تشكيلات بهائيت مطرح است.
موضوع بسيار مهمي كه مبحث شوقي افندي مبني بر شعار وحدت عالم انساني را زير سوال مي برد ،طرد شدن و برخورد شديد قهري با بدترين اعمال خشونت حتي حذف فيزيكي در مقابل كساني است كه از بهائيت تبري جستند . اريك استتسون محقق، نويسنده و متفكر كارافرين اهل ويرجينياي آمريكا در كتاب ،تازيخ گمشده بهائيان مي گويد: زماني كه با بهاييان آشنا شدم افراد خوبي به نظر مي رسيدند و آنها ديدگاهي ايده آلي از پتانسيل بشر، با تأكيد بر ايده هايي همچون صلح جهاني ، وحدت نژادي و احترام به همه اديان بزرگ داشتند، دو عامل باعث جذب من به بهاييت شد:١- خلق و خوي بهائيان ٢- اميدواري آنها به آينده بشريت.(فريب اعضاء جديد)
پس از چندماه مطالعه در مورد بهائيت و آشنايي اجتماعي با بهائيان ، تصميم گرفتم بهائي شوم . (قابل ذكر است كه تشكيلات بيت العدل كتب اصلي رهبران بهائي را جمع آوري كرده و فقط جزواتي سانسور شده به احباي بهايي و كساني كه مي خواهند از بهائيت بدانند ارائه مي كند) . در اينجا شعار تحري حقيقت بهائيت هم با تناقض رو به رو مي شود.
اريك در سال ٢٠٠١ اعلام كرد ، درباره ماهيت قدرت طلبانه رهبري بهائيت كه در حال حاضر بيت العدل است دچار شك و ترديد شده است . او همزمان با سايت تاليسمان آشنا شد و در جريان افكار ايده ها و انتقادات ساير روشنفكران بهائي نيز قرار گرفت. اريك در سال ٢٠٠٢ جامعه بهائي را ترك كرد و در اواخر همان سال به مسيحيت گرويد . در ادامه اقدام متقابل بيت العدل در برابر اريك استتسون نقض وحدت عالم انساني را ميبينيم، تشكيلات بي كار ننشست و علاوه بر اخراج او از جامعه بهائي و طرد روحاني ، درصدد مجازات و تحقير او برآمد. موژان مومن از بهائيان سرسخت و مشهور بيت العدل سعي كرد تا چهره وحشتناكي از اريك نزد بهاييان و غير بهاييان نشان دهد. او با درج مقاله اي با عنوان مركز گريزي و ارتداد در بهائيت ، كه در مجله مذهب ،شماره ٣٧،سال ٢٠٠٧ به چاپ رسيده است، از دوازده روشنفكر بهائي ياد مي كند كه با بهائيت دشمني ورزيده اند و اخراج گرديده اند. قابل ذكر است كه متبريان بسياري بعد از رهايي از فرقه با انواع اقسام اتهام ها و مجازات ها روبه رو شدند مانند خانم مهناز رئوفي و عطالله قادري كه كتاب خود اين خشونت ها را عنوان كرده اند.
تشكيل حكومت جهاني توسط بهائيت همان طور كه شوقي افندي مطرح كرده است از مراحل گوناگوني شروع مي شود . اما هيچ گاه از حكومت جهاني اسمي به ميان نمي آورند بلكه آن را دركاوري از صلح عمومي و وحدت عالم انساني پنهان كرده اند.
اصولا جوامع بهایی در فرايند جامعه سازي درسه فرایند مهم گام بر می دارند که همه با یکدیگر مرتبط هستند وبر هم تأثیرمی گـذارنـد :
١- فرایند ترویج وتحکیم است
٢- اقـدامات جامـعه سازی
٣- اقدامـات اجتماعی است که شامل خدمات اجتماعی واقتصادی وگفتمان ها می گردد.
در مورد جامعه سازی یک موضوع که بسـیاراهمیـت دارد وبه دلیل اهمیـت آن تأکـید گردیده این است که بيت العدل تاكيد مي كند كه احباي بهايي در دهکده ها ،محله ها وحتـی خـیابانها خود به جامـعه سازی مشـغول گردند، زیرا این امرباید با استـمرار و پیگیری ودر بطـن یک محله وبا کمک همه اعضای محله از مؤمن وغیر مؤمـن انجام پذیرد. یعنـی باید
در بطن مـردم و با مردم زندگـی کـرد وزندگی به مـعنای همراهی وهمکاری درهمه زمـینه های مـادی و معنوي است.
جامعه سازی به عبارت کاربردی از منظر بيت العدل می تواند ازطریق یک گفتـگوی بسیار ساده ویا حضوریکی ازاعضای
خانواده در یکی از اقدامات اساسـی صورت پذیرد . مثلا با حـضور در یک جلسه دعا مطرح می کنند، که می تواند از طریق هریک از فعالیت های دیگر نیز صورت پذیرد. بيت العدل به احباي بهايي آموزش مي دهد كه ، وقتی با تفکر جامعه سازی درمحل هستـیم ویا به عنوان مهاجر به محله رفته ایم با مردم مرتبط می شویم ودر مورد روحانیات واثرات دعا ومناجات سخن بگوييم (یا در گفتگو با مردم درمورد تربیـت کودکان ونوجوانان صحبـت کنیم که علاقمند به کلاس اطـفال ویا تواندهی شوند )وبعد با آنها دریک جلسه دعا شرکت کنیم تا فرایند رشد آغازشود.( جلسات فريب كارانه جذب كه پيشتر خانواده هاي شاكيان از معلم هاي بهايي در جلسه دادگاه عنوان كردند).
اعضاي تشكيلات بهايي نه تنها معتقد به مقام عصمت و ملهم به الهام الهي بودن بيت العدل جهاني مي باشند ، بلكه عقيده دارند (طبق نظر و ايده هاي بيت العدل ) كه سرانجام تمام ملل جهان بايد “حاكميت و رياست بيت العدل جهاني ” را بر خود بپذيرند . به ويژه ، محافظه كاران و بنيادگرايان بهائي بر اين عقيده هستند كه همه امور حكومتي بايد در اختيار بيت العدل قرار گيرد ؛ يا آن طور كه آنها بيان مي كنند بيت العدل بايد قدرتي بالاتر از دولت هاي جهان برخوردار باشد.
بهائيت ، حكومت بهائيت بر جهان را يكي ازتعاليم خود مي داند، ولي هيچ گاه به طور شفاف درباره چگونگي تحقق آن ، مطلبي ابراز نكرده است. برخي از روشنفكران بهائي با اين ايده و تعاليم مخالف هستند ولي بيت العدل آنها را از جامعه بهائي اخراج نموده است. (باز هم در اينجا نقض شعارتحري حقيقت شد). عده ديگري از آنها نيز مجبور به سكوت و كتمان عقيده خود شده اند . غالب نوشته هاي بهاء الله به وضوح از دموكراسي سكولار جانب داري مي كند و نه حكومت بهائي. با اين حال تفكر حكومت جهاني بهائي در تشكيلات و تفكر بهائي غلبه دارد و احتمالا در آينده نيز چنبن خواهد ماند ، زيرا اين عقيده و باور از سوي بيت العدل( مصون از خطا ) ترويج مي شود.
در خصوص بيت العدل جهاني ، به آن نحوي كه تأسيس شده است و به عنوان موسسه رهبري جامعه بهائي اكثريت قرار گرفته بايد بگوييم كه اين برداشت ، تنها يكي از برداشت هاي محتمل از نوشته بهاء الله در خصوص رهبري معنوي است . آنچه كه بهاء الله تعليم داده است ، ايجاد يك مؤسسه محلي به نام بيت العدل در هر شهر است ، شبيه به شوراي شهري كه در هر شهر كوچك و بزرگ ايجاد مي شود . پس چگونه با اين قوانين غير منطقي و غير عقلاني مدعي تشكيل حكومت جهاني هستند.
رهبران بهايي بر خلاف تمام اديان الهي و سخنان پيامبران كه انسان ها را دعوت به توحيد و عبوديت و دوري از شرك و شخص پرستي نموده اند ، به مانند فرعون و فرعونيان ، مردم را دعوت به خود مي كنند و در زمان تبعيد در زندان عكا ادعاي خدايي كرده است (بهاء الله كتاب مبين) . از بهاء الله پرسيده شد شما كه خود را خدا مي داني چرا بعضي از مواقع مي گويي اي خدا و در بعضي از نوشته هايت از او استمداد مي طلبي؟ او جواب داد: باطن من ظاهر مرا مي خواند و ظاهرم باطنم را ، در جهان معبودي غير از من نيست ، لكن مردم در غفلت آشكارند .چگونه همچين آييني مي خواهد جواناني را براي تشكيل حكومت جهاني قانع كند كه هيچ مباني فكري عقلاني از آنان وجود ندارد . در مقاله اي درباره بهاييان اردن از محمد گوگاني مشاهده مي شود كه بهائيت با اينكه مي داند هر گونه فعاليت فرقه بهائيت در كشور مسلمان اردن ممنوع است اما همچنان قوانين اين كشور را زير پا گذاشته و فعاليت مي كنند . گوگاني بيان مي كند كه هسته اوليه بهاييان اردن را كشاورزان روستاهاي مريم آباد و مهدي آباد يزد تشكيل مي دهند كه عبدالبهاء در دوره رياستش آن را به حيفا فراخواند و از آن ها خواست تا در آن منطقه طبق روش مرسوم ارباب و رعيتي ايران در زمين هاي عدسيه براي او كشاورزي كنند. اين منطقه روستايي كه در دوره امپراطوري عثماني ، جزئي از منطقه شامان بود؛ پس از فروپاشي عثماني در جنگ جهاني اول در محدوده كشور كنوني اردن هاشمي قرار گرفت.تعداد بهائيان در اردن در سال ١٩٧٠ بنابر آمار رسمي ساليانه به وسيله محفل ملي بهائيان به تشكيلات اداري بهائي ، حدود ١٣٠ تن بود، كه با توجه به ضريب رشد جمعيت ناچيز در اردن به نظر نمي رسد كه در حال حاضر تعداد افراد تسجيل شده بهايي بيش از ٢٠٠ نفر باشد. دولت اردن جامعه بهاييان را به عنوان اقليت ديني به رسميت نمي شناسد . كشورهاي عربي آراي جامعه الازهر، دادگاه مدني مصر و دارالافتاي عربستان را از نظر آراي فقهي و ديني قبول دارند و آنها باطل بودن فرقه بهائيت را اعلام كرده اند.
در دهه هاي گذشته مسئولان بهايي اردني با مقامات كشوري ملاقات و درخواست اخذ رسميت و درج بهائيت به عنوان دين در پاسپورت و شناسنامه خود را داشتند . مقامات هم به آنها توضيح دادند كه اولا در پاسپورت عقيده و دين افراد ذكر نمي شود، ثانيا فعلا در شناسنامه بهائيان ، جلوي دين، خالي بماند ؛ اين براي خود بهائيان بهتر است زيرا درج بهائيت در شناسنامه باعث مشكلات براي شما و فرزندانتان خواهد شد. در سوابق دولتي اردن ،بهائيان جزئي از جامعه مسلمان قلمداد مي شوند. ازدواج و طلاق ، فوت و تولد آنها طبق مقررات و مناسك بهائي پذيرفته نيست و بهائيان بايد مراسم فوق را طبق ضوابط مدني يا اسلامي به جا آورند. جامعه بهايي اردن سال هاست كه به صورت يك جمع خانوادگي اداره مي شود. وزارت كشور اردن در سال ١٩٧٥ در مكاتبه با نهادها و سازمان دولتي آن كشور، بهائيت را جمعيتي “صهيوني” اعلام كرده است.تشكيلات بهايي ناظر بر فعاليت تبليغي در كشورهاي عربي ، معمولا جلسات خود را به صورت محرمانه ، در كشورهاي غير عربي مثل تايلند و يا مالزي برگزار مي كنند. در عين حال بررسي گزارش هاي خبري و محتوايي منتشره درباره بهائيان كشوراردن ، حكايت از ان دارد كه هسته اصلي بهائيان در اردن ، متشكل از افراد ايراني الاصل است ؛ لذا انديشه و جامعه بهايي در آن كشور ، انديشه و جامعه اي بومي و خودي تلقي نمي شود . از اينرو آن ها تاكنون توسعه ، رشد و موفقيتي در فعاليت تبليغي خود نداشته اند. براي مثال فعاليت شش ماه يكبار موسسه بهايي مشاورين قاره اي در كشورهاي عربي ، درچارچوب برنامه تبليغي بيست ساله ٢٠٢١-٢٠٠١، كه در ژانويه ٢٠١٩ در بانكوك مركز تايلند برگزار شد برنامه هاي زير به عنوان تكاليف بهاييان اردن در نظر گرفته شد:
١- ترجمه كتاب هاي طرح روحي به زبان عربي(براي آموزش به جوانان عرب)
٢- پيدا كردن مبتديان و شروع كلاس هاي روحي
٣- اجراي برنامه آموزشي -توجيهي موسسه رفاه جهاني در سه ماهه اول
٤- تشويق جوانان بهايي براي شركت در طرح بازآموزي مدرسه هاي روحي
٥- تشويق بهاييان به تبليغ خانه به خانه (كه در ايران نيز انجام مي شود)
٦- چند نفري از جوانان اردني به كلاس هاي دوره اي ٦٠ روزه در مدرسه بهايي پنج گني هند دعوت شوند
٧- تهيه كتاب دعاي بهايي به زبان عربي در اردن ، شبيه كتاب هاي دعايي كه در امريكا چاپ مي شود
٨- چاپ كلمات مكنونه به زبان عربي و ترجمه عربي به فارسي
٩- چاپ بخشي از منتخب آثار بهاء الله در اردن
١٠- ترجمه مجله امريكايي بهائيان به زبان عربي، با انطباق مطالب آن با فرهنگ كشورهاي عربي-اسلامي در اردن.
با توجه به غير قانوني بودن فعاليت بهاييان در اردن اين قبيل فعاليت ها جز اين است كه به ايجاد التهابات اجتماعي و مدني و فرهنگي در اردن منجر شود . آيا اين فعاليتها جز اقدام براندازانه توجيه ديگري دارد. نقض قوانين مصوب يك كشور براي نظام و حكومت آن كشور به هيچ عنوان قابل قبول حكومت ها نيست ،پس در اينجا بهائيان بايد پاسخگوي فعاليت هاي خود باشند.
بهائيان از اين دست تبليغات محرمانه خلاف قوانين وضع شده در كشورهاي عربي مانند عراق، تونس، بحرين، يمن و عربستان نيز دارند.
نتيجه گيري
با توجه به مستندات ارائه شده از جامعه بهايي و در رأس آنها بيت العدل در تحقق اهداف و تعاليم خود ، همچون ايجاد صلح جهاني ، وحدت عالم انساني ، تساوي زن و مرد و تشكيل حكومت جهاني ، پر واضح مشخص شد ، بهائيت براي جامعه بشري ناتوان و محكوم به شكست است. زيرا نه سخن جديدي براي عصرمعاصر دارد و نه به دنبال عقلانيت در و براي عصر جديد است . نقدها از سر بهايي ستيزي يا دشمني با بهائيان نيست ، اگر چه تشكيلات منتقدان را برچسب بهايي ستيزي و نفرت پراكني مي چسبانند، بلكه نقدها جنبه روشنگري و تبيين براي مبتديان را دارد . آنان مدعي اداره معنوي و حكومت جهاني هستند كه حتي مشكلات درون جامعه بهايي را نمي توانند در گفتمان هاي علمي حل كنند و پاسخگو باشند.بهائيان علي رغم تبليغات بسيار و كمك هاي سياسي و اقتصادي و رسانه اي بيگانگان نه حتي در موطن اصلي خود يعني ايران موفقيتي به دست آورده اند و نه حتي در مجامع بين المللي. بهائيت با گذشت بيش از ١٧٠ سال از عمر خود هيچ دستاوردي نداشته است و هميشه ابزار دست سلطه طلبان بوده است. حال با اين همه نقدها و تناقضات چطور در سطح بين المللي مي تواند پاسخگو باشد. آيا جامعه بهايي مي تواند با توجه به تفاوت هاي فرهنگي ، زباني ، ديني، و مذهبي و ديگر تفاوت ها ، باعث اتحادهاي محلي يا منطقه اي يا فرا ملي شود.
منابع:
مناديان تاريكي
فصل نامه بهائي پژوهي
سياست جهاني ، اندرو هييود
مقالات منتقدان بهايي
عبدالحميد اشراق خاوري ، تاريخ نبيل زرندي
محمدعلي فيضي ،حضرت نقطه اولي
حسينعلي بهاء، مبين
نصرت الله محمد حسيني ،باب
اسدالله مازندراني
تنبيه النائمين ، عزيه نوري
مكاتيب
خطابات
حسينعلي نوري ، ايقان
عبدالبهاء ، مقاله شخص سياح
فرقه ها در بين ما، مارگارت تالرسينگلر