ماه عسل در عشق آباد

واكاوي مناسبات روس تزاري و بهائيت ، ماه عسل در عشق آباد

 

تشكيل اولين مركز تبليغاتي مهم بهائيها در خاورميانه (با عنوان مشرق الاذكار) در عشق آباد روسيه و تحت حمايت آشكار روسها، يكي از نشانه هاي آشكار بر وجود پيوند ميان دولت تزاري و سران اين فرقه است. به نوشته مجله آهنگ بديع، ارگان بهائيان: «اولين مشرق الاذكاري كه در عالم تأسيس شد مشرق الاذكار عشق آباد بود كه در سال 1902 ميلادي اقدام به بناي آن گرديد و به همت جناب حاج ميرزا محمد تقي افنان وكيل الدوله ساخته شد. نقشه آن را مهندس ولكوف كشيد و مورد عنايت حضرت عبدالبهاء قرار گرفت». [1]

بايد ديد كه چه عواملي باعث شد روسها ميدان را براي تجمع و فعاليت بهائيان در منطقه عشق آباد باز كنند و با وجود حساسيت و مخالفت شديد ملت و دولت ايران، و نيز مسلمانان خود منطقه، به حمايت آشكار از بهائيان بپردازند؟ حل اين معما، در گرو شناخت موقعيت حساس نظامي ، سياسي، تجاري عشق آباد، و جايگاه مهم آن در استراتژي امپراتوري تزاري (مبني بر بلع ايران) است. 

لرد كرزن (نويسنده و سياستمدار مشهور انگليسي) در كتاب خود: ايران و قضيه ايران، از عشق آباد به عنوان «پايتخت نظامي و اداري روس در شمال ايران» ياد كرده [2] و از اهميت سياسي، اقتصادي، سوق الجيشي مهم آن براي روسها پرده برداشته است. [3] ويلهلم ليتن، كنسول آلمان در جنگ جهاني اول در تبريز، تصريح مي كند كه جاده عشق آباد ـ قوچان ـ مشهد «براي روسها ارزش بسياري داشت». [4] اظهارات اين دو كارشناس غربي را، كتابچه محرمانه اي نيز كه كلنل زالاطارف در سال 1306ق پيرامون جزئيات بنيه نظامي و وضعيت سوق الجيشي ايران، و شيوه ها و راههاي مناسب براي حمله و تصرف نظامي اين كشور، نوشته و در مجمع سران ارتش روسيه با حضور برادر امپراتور قرائت كرده، كاملاً تأييد مي كند. [5] سفير آمريكا در ايران آن روزگار نيز تصريح مي كند كه روسها بهترين نقشه ها را از شمال ايران كشيده بودند. [6] 30 سال پيش از آنكه زالاطارف گزارشش را بنويسد، ملكونوف، جاسوس مشهور روسي، به امر مؤ سسه جغرافيايي روسيه، به شمال ايران آمده و به بررسي دقيق ايالتهاي شمالي (گيلان، مازندران و استرآباد) پرداخته و اوضاع اقتصادي ـ نظامي و تعداد سكنه و فواصل شهرها از يكديگر را شرح داده و حتي معلوم ساخته بود كه كشتي بخار فاصله رشت تا استرآباد را در چه مدتي طي مي كند! [7]

در زمان ناصرالدين شاه، روسها فشار شديدي به دولت ايران مي آوردند كه از قوچان و مشهد به سمت عشق آباد روسيه جاده بكشد. [8] در همين زمينه گفتني است، زماني كه در سال 1306ق، در آستانه آخرين سفر ناصرالدين شاه به اروپا، سفير وقت روسيه در ايران پرنس نيكولاي دالگوروكي (با پرنس دالگوروكي سفير ايران در زمان اميركبير اشتباه نشود) با خشونت تمام، حكومت ايران را جهت انجام برخي از تقاضاهاي استعماري روسيه، زير فشار شديد قرار داد و شاه ايران با وجود نارضايي شديد از اين امر [9] سرانجام ناگزير از اجابت درخواست روسها شد، يكي از اين تقاضاها، اتمام راه شوسه ميان مشهد و عشق آباد روسيه (مركز تجمع و تبليغ بهائيها) بود. [10]

اهميت عشق آباد براي روسها و سرمايه گذاري آنها روي آن، بي گمان ناشي از موقعيت حساس اين سرزمين در دايره «استراتژي تجاوزگرانه» دربار تزاري مبني بر اشغال ماوراء النهر و سلطه بر شمال ايران بود. جمشيد كيان فر، پژوهشگر معاصر، با شرح تجاوز نظامي گام به گام روسهاي تزاري به ايالا ت شمالي خراسان بزرگ ايران (تركستان، مرو، بخارا و…) در عصر قاجار، بخوبي سياست اشغالگرانه آنان در منطقه را ترسيم كرده است. [11]

بر پايه آنچه گفتيم، مي توان دريافت كه بناي عشق آباد، در واقع، جزئي از استراتژي تجاوزكارانه روسيه در طول قرن 19 (مبني بر بلع شمال ايران) بوده است كه با تصرف و تسخير نظامي پياپي ايالات شمال و غرب خراسان بزرگ قديم (مرو، سرخس، بخارا و…) آغاز شده بود، و موضوعاتي چون تجمع بهائيان و تشكيل مشرق الاذكار آنان در آن شهر با حمايت جدّ ي و آشكار روسيه را، بايستي در چارچوب استراتژي يادشده فهميد و ارزيابي كرد. كسروي مي نويسد: 

آنچه دانسته ايم [حسينعلي] بهاء در تهران با كاركنان سياسي روس به همبستگي مي داشته، و اين بوده چون به زندان افتاد روسيان به رهاييش كوشيده و از تهران تا بغداد غلامي از كنسولخانه همراهش گردانيده اند. پس از آن نيز دولت امپراتوري روس در نهان و آشكار هواداري از بهاء و دسته او نشان مي داده. اين است در عشق آباد و ديگر جاها آزادي به ايشان داده شد. [12]

اسماعيل رائين نيز ديدگاهي مشابه كسروي دارد و براي بهائيان در عشق آباد تحت سلطه روسيه همان نقشي را قائل مي شود كه براي ازليان در قبرس تحت سيطره بريتانيا. [13]

اظهارات خود بهائيان نيز بر نكته فوق مهر تأييد مي زند. تاريخچه بناي مشرق الاذكار عشق آباد، و حمايتها و مساعدتهاي بي دريغ روسها از آنان در جريان احداث اين بنا، به تفصيل در كتاب ظهور الحق (ج 8، قسمت دوم)، نوشته فاضل مازندراني (نويسنده و مبلغ مشهور بهائي) آمده است. 

عشق آباد، شهري مرزي و نوآباد بود. اسدالله عليزاد (از بهائيان مقيم عشق آباد) در خاطراتش مي نويسد: سابقه تشويق و ترغيب بهائيان تحت فشار ايران (از سوي سران بهائيت) به هجرت از نقاط مختلف ايران (به ويژه يزد و خراسان) به عشق آباد، و نشر و تبليغ مسلك بهائيت در آن ديار، به اواخر حيات حسينعلي بهاء بر مي گردد. به گفته او: «وقتي زائرين يزد و ساير شهرهاي ايران به اوطان خود مراجعت نمودند و پيام مبارك … [بهاء] را به سمع بهائيان ايران رساندند، از تمام ايران خصوصاً از يزد و بعد هم از خراسان كه همسايه ديوار به ديوار عشق آباد بود كاروان هاي مهاجرين عازم عشق آباد شدند و چون حكومت تزاري در آن زمان تازه اقدام به ساختمان و آبادي اين شهر مرزي كرده بود هر تازه واردي به زودي مشغول كار مي شد و اجرت خوبي هم دريافت مي داشت«… در ميان بهائيان بناها و معماران زبده و عالي قدري وجود داشتند كه به زودي مشهور… شدند و مهندسين روسي كه مشغول عمران و آبادي شهر بودند آنها را به كار گرفتند. مجمع «بهائيان» عشق آباد به علت ورود پي درپي مهاجرين كه از دسته هاي كوچك و بزرگ تشكيل مي شد به زودي به حدّ اشباع رسيد و مهاجرت از عشق آباد به ساير قسمتهاي تركستان، اول به شهرهاي بزرگ مثل مرو، چارجوي، بخارا، سمرقند و تاشكند و بعداً به جاهاي كوچكتر شروع شد…». [14]

اين توصيه و تشويق، سبب شد كه تعداد قابل ملاحظه اي از بهائيان ايران در عشق آباد گرد آيند و بعضاً از آنجا به ساير قسمتهاي تركستان روسيه (مرو، چارجوي، بخارا، سمرقند، تاشكند و روستاهاي حوالي آنها) بروند. [15]

فضل الله صبحي مهتدي، منشي و كاتب عباس افندي است كه بعداً از بهائيت به اسلام بازگشت و دو كتاب در افشاي ماهيت و مظالم آنان نوشت. وي، كه در ايام بهائيگري، عشق آباد و مركز بهائيت در آنجا را از نزديك ديده، مي نويسد: «در اين شهر [عشق آباد] و شهرهاي ديگر مسلمان نشين همه بهائيان آزاد بودند و فرمانروايي روس تزاري دست آنها را در هر كار باز گذاشته بود چنانكه به نام مشرق الاذكار نمازخانه ساخته بودند… و پادشاهان و فرمانروايان روس به بهائيان كومك [كذا] شاياني مي كردند…. [16]

تفصيل ماجراي بناي مشرق الاذكار به نوشته فاضل مازندراني چنين است: حاجي ميرا محمد علي افنان شيرازي (پسر دايي علي محمد باب) در 1304ق طبق دستور بهاء، زمين مشهور به زمين اعظم را از صاحب آن خريد و عمارتي بر ساختمان آن افزود كه تا 16 سال بهائيان از آنجا به عنوان معبد استفاده مي كردند و محافلشان در آنجا برگزار مي شد. در 1317 حاجي ميرزا محمد تقي افنان (نماينده تجاري و وكيل الدوله دولت روسيه [17] و برادر ميرزا محمد علي فوق الذكر) از جانب عباس افندي مأمور ساختن مشرق الاذكار شد. وكيل الدوله در 1319 به عشق آباد آمد و با مساعدت محفل بهائي در آن شهر كار تخريب ساختمان موجود در زمين اعظم را براي احداث مشرق الاذكار در 28 رجب 1320 آغاز كرد. «در آن وقت تمام بهائيان عشق آباد و اطراف به هزار نمي رسيدند». [18] در رمضان 1320 ژنرال «سوبوتيج، والي بلد كه… محبت ابرار [= بهائيان را] در دل داشت با جمعي كثير از اعضاء حكومتي و هم جمعيتي كثير از بهائيان حاضر شده و در وسط عمارت كه مرتفع تر از همه جا بود چادر افراشته، زينت نموده، فرشهاي نفيس گستردند و ميز و كراسي [19] چيدند و فواكه و حلويات كه درخور حضور جنرال مذكور بود حاضر ساختند و جنرال، اوراق تاريخ بنا كه به خط روسي و هم فارسي مرقوم شد[ه] و در جعبه فضّه [20] قرار داشت در محلي كه براي دفن مقرّر گشت زير اولين سنگ بنا نهاد و در حالي كه حاجي وكيل الدوله نشانهاي دولت روس و امير بخارا [را] نصب بر لباسش داشت و پهلوي جنرال سوبوتيچ ايستاده بود فتوغراف اجتماعي [= عكس دسته جمعي] برداشتند. آن وقت اطراف محل مذكور را با سمنت محكم ساختند و سنگ اوّل بنا را گذاشتند. پس با صاحب منصبان در سراپرده نشسته چاي و شيريني صرف گشت و اظهار محبت و ملاطفت و رضا نسبت به اهل بها نمودند و همگي ابراز شادماني از جهت بناي معبد كردند و تني از بهائيان خطابه[اي] مشتمل بر حمد و ثناي الهي و ذكر خير سلاطين عادل و وزراء كامل انشاء و قرائت كرد و احاد بهائيان به مدح و دعاي دولت عادله [روسيه] رطب اللسان گشتند…». [21]

پس از آن بهائيان با فوريت و سرعت دست به كار شدند و مجموعاً در طول 5 سال عمليات احداث مشرق الاذكار را به پايان رسانيدند. «در اولين سال كه مشرق الاذكار بنياد شد چون بهائيان از حكومت [روسيه] مهندس كارداني خواستند… اكنف كه مهندس كامل بود تعيين گرديد و مقارن بناي مشرق الاذكار، كليساي ملي نيز در عشق آباد بنا گرديد و اكنف، مهندس اين هر دو بنا بود و در كمال فعاليت و جديت كار كرد و در حقيقت به كفايت او بود كه عمده عمارت بدين عظمت در ظرف دو سال ساخته شد…». [22] وكيل الدوله در شوال 1328 با بدرقه گرم بهائيان، عشق آباد را به عزم ديدار با عباس افندي ترك كرد و پس از رفتن او باز هم كار خريداري زمينهاي اطراف مشرق الاذكار و توسعه بناي آن بر روي آنها ادامه يافت. [23]

به نوشته فضل الله صبحي : در بالاي تالار مشرق الاذكار، لوحي از عباس افندي وجود داشت كه به تزار روس آفرين گفته و از خدا خواسته بود كه پرچمش را برفرازد و سايه اش را بر خاور و باختر بگستراند و هر بامداد، مبلغ بهائي آن لوح را با آوازي خوش براي شاگردان بهائي كه به آنجا مي آمدند مي خواند و مي گفت از ته دل بر تزار آفرين گويند و از خدا بخواهند كه در سايه اش بيارمند… [24]

افزون بر آنچه گذشت، در سال 1335ق (1917م) مجله بهائي «خورشيد خاور» به زبان فارسي و تحت مديريت سيد مهدي گلپايگاني (مبلغ مشهور بهائي) در عشق آباد تأسيس يافت. اين مجله، ضمن تبليغ مسلك بهائيت، به مقالات ضدّ بهائي مشهد پاسخ مي داد و اين امر سبب شد كه ورود آن به خراسان از سوي متدينين ممنوع گردد. لذا ورود و پخش آن در ايران، از طريق گيلان انجام مي گرفت. پس از انقلاب اكتبر چند بار مجله تعطيل شد ولي با دوندگي بهائيان مجدداً جواز نشر يافت. [25]

فضل الله صبحي ضمن شرح خاطرات ايام تبليغ خويش به نفع بهائيت در مرو و عشق آباد، پرده از ماهيت نشريات اين فرقه در روسيه برداشته است: 

«از بخارا بار ديگر به مرو آمديم چون به مرو رسيديم ميرزا منير نبيل زاده و سيد اسدالله قمي و سيد مهدي گلپايگاني و چند نفر مبلغ ديگر در آنجا بودند و هر شب انجمن داشتند. سيد مهدي قاسم اف از بستگان ميرزا ابوالفضل گلپايگاني بود و از همه مبلّغان در دانش و هوش و فروتني پيشي داشت در روز نخست به اسم بازرگاني به عشق آباد رفت و با سيد مصطفي صادق اف اصفهاني همراه شد. آشكارا داد و ستد چايي سبز مي كرد و در نهان مبلغ بود و همچنين با مردي روس به نام كنستنتين ميخائيلويچ فيدروف همراز شد. اين مرد روسي، سالي ده هزار منات از دربار تزار مي گرفت و روزنامه اي به اسم «مجموعه ماوراء بحر خزر» به زبان پارسي چاپ و پخش مي كرد و به ايران مي فرستاد. اين سيد مهدي در آن روزنامه كار مي كرد و ماهيانه مي گرفت و به سود آنان و زيان ايران سخنهايي مي نوشت و ترجمانها مي كرد». [26]

آواره (مبلغ بهائي)، كه بعدها از بهائيت برگشته و با عنوان «آيتي»، كتاب «كشف الحيل» را بر ضدّ آنان نگاشت، خاطر نشان مي سازد: «در ايامي كه در عشق آباد بودم كاملاً حس كردم كه روسهاي تزاري باطناً به اهل بهاء به نظر حقارت مي نگرند ولي ظاهراً آنها را نگاهداري مي كنند و بهائيان هم آن قدر به روسها اطمينان دارند كه تصور مي كنند امپراطور روس الي الابد بر اقتدار خود باقي است و سياست روسيه هم تغييرناپذير است و ايشان به قوّه اقتدار خود روس (و جمعي هم در تهران مي گفتند به قوّه اقتدار انگليس) مسلك بهائي را به نام مذهب بر ايران [حاكم] خواهند كرد ولي بي خبرانشان همه را حمل بر معنويت كرده و قدم فراتر نهاده مي گفتند همه سلاطين دنيا اين مذهب را در مملكت ترويج نموده به قوه جبريه تنفيذ خواهند نمود»! [27]

از اسناد و مدارك تاريخي بر مي آيد كه دولت ايران، تجمع بهائيان در عشق آباد (زير چتر حمايت روسها) را دقيقاً حركتي سياسي و خصومت آميز بر ضدّ ايران تلقي مي كرد و از آن بسيار شاكي بود. اين امر، منضم به درج خبر درخواست «تبعيت سياسي» توسط برخي از بهائيان از دولت روسيه در جرايد، ناصرالدين شاه را به شدت عصباني، و از خطر واكنش تند علما و ملت ايران بسيار نگران ساخت. در پي اين امر، در دستور العملي به خط خويش به امين السلطان (در اواخر سال 1307 ق) در باره اختلاف ايرانيان مسلمان و بابي مقيم عشق آباد چنين نوشت: 

جناب امين السلطان، فقره بابيه عشق آباد را خواندم. كار بسيار بسيار بد جوري است. فوراً رقعه به وزير مختار روسيه بنويسيد و او را بخواهيد. همين امروز عصر يا فردا صبح يا عصر بيايد پيش شما و حسب الامر در اين فقره با او حرف بزنيد و روزنامه قفقازيه را كه نطق آن بابي پدرسوخته را نوشته اند به او بدهيد و صريح بگوييد كه اولاً اين جماعت را شما مي دانيد كه دشمن دين و دولت ايران هستند، چرا در عشق آباد جمع كرده اند؟ خواهش شاه اين است كه اينها را از آنجا بدوانيد و هر كس به اين اسم در آنجا بيايد و اقامت نمايد راهش ندهيد. اينها مثل نهليست هاي شما، بلكه بدتر هستند. اگر ما يك نفر نهليست را بياوريم در ايران و مهرباني بكنيم و نگاه بداريم و تبعه خودمان بكنيم، آيا شما راضي مي شويد و خوشتان مي آيد؟ بخصوص چيزي كه در اين روزنامه نوشته اند كه آنها خواهش رعيّتي و تبعيت شما را خواسته اند، اگر اين فقره قبول بشود يك شورش بزرگي در ايران در ميان تمام علما و ملت ايران خواهد شد كه از آن بالاتر به تصور نيايد. همين طورها خيلي سخت به وزير مختار بگو و به همين مضامين هم تلگراف رمز به ميرزا محمود خان [علاءالملك وزير مختار ايران در دربار تزار] بكن، در پطر[زبورگ] حرف بزند… [1]

پاسخ علاءالملك به امين السلطان (مورخ اواخر 1307ق) اين حدس را تقويت مي كند كه حمايت روسها از بهائيان در ماجراي قتل محمدرضا اصفهاني، خالي از نوعي گروكشي سياسي براي وادار ساختن ايران به قبول مطامع استعماري روسها در آن مقطع نبوده است. علاءالملك، ضمن شرح مذاكرات خود با زيناويف (مقام برجسته وزارت خارجه روسيه) درباره عشق آباد و موضوع قتل محمدرضا، و پاسخهاي زيناويف، مي افزايد: «لكن عمده چيزي كه به اين جانب گفت و مقصود، عرض آن مي باشد اين است كه مي گفت ما منتظريم از اعلي حضرت همايوني [ناصرالدين شاه] چه برهان دوستي به دولت روس بروز خواهد كرد…». سپس تقاضاهاي استعماري و مداخله جويانه روسيه از ايران را (كه آن روزها، با شدت و تندي تمام، مطرح مي شد) از زبان زيناويف نقل مي كند. [2]

[1] آهنگ بديع، سال 21 (1345)، ش 11 و 12، صص 308ـ309. 

[2] ايران و قضيه ايران، جرج ناتانيل كرزن، ترجمه غلامعلي وحيد مازندراني، ج 4: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران 1373، 1 / 83. 

[3] همان: 1 / 139 به بعد. 

[4] ايران از نفوذ مسالمت آميز تا تحت الحمايگي (1860ـ1919)، ترجمه مريم ميراحمدي، مؤ سسه انتشارات معين، تهران 1367، ص 107. 

[5] كتابچه فوق را وزير مختار وقت ايران در پطرزبورگ (ميرزا محمود خان علاء الملك) توسط جواسيس مخفي خويش جسته و ترجمه آن را همراه نامه اي در توضيح ماجرا، در جمادي الثاني 1306ق براي امين السلطان (صدراعظم ناصرالدين شاه) فرستاده است. براي متن كتابچه و نامه علاء الملك ر.ك، گزارشهاي سياسي علاءالملك، گردآوري ابراهيم صفايي، ج 2: گروه انتشاراتي آباد، تهران 1362، صص 36ـ74. فصلي از اين كتابچه، به راه شوسه عشق آباد ـ خراسان، و موقعيت استراتژيك آن منطقه اختصاص دارد. ر.ك، همان: ص 68 به بعد. 

[6] ايران و ايرانيان، مستر بنجامين، ص 98. 

[7] ر.ك، سفرنامه ايران و روسيه، ملكونوف، به كوشش محمد گلبن، و فرامز طالبي، انتشارات دنياي كتاب، تهران 1363، صص 83 ـ92 و 195ـ199. 

[8] ر.ك، ايران و قضيه ايران، لرد كرزن، ترجمه غلامعلي وحيد مازندراني، 1 / 139 و 142. 

[9] روس و انگليس در ايران، فيروز كاظم زاده، 1 / 182. 

[10] ر.ك، گزارشهاي سياسي علاءالملك، گردآوري ابراهيم صفايي، صص 169ـ176؛ روس و انگليس در ايران، فيروز كاظم زاده، 1 / 162، 187 و 179. براي دسايس استعماري و تجاوز طلبانه روسها در دهه 1310ق نسبت به شمال شرقي ايران و… ر.ك، مأخذ اخير، صص 165ـ169. 

[11] سفرنامه تركستان (ماوراء النهر، دكتر پاشينو، ترجمه مادروس داو دخانوف، به كوشش جمشيد كيان فر، مؤ سسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي (پژوهشگاه)، تهران 1372، پيشگفتار، ص 17. 

[12] بهائيگري، ج 2، تهران 1323، چاپخانه پيمان، ص 89. 

[13] حقوق بگيران انگليس در ايران، اسماعيل رائين، ص 332. 

[14] سالهاي سكوت؛ بهائيان روسيه 1938ـ1946، خاطرات اسدالله عليزاد، از انتشارات 999 ,Century Press, Australia, 1صص 19ـ20. 

[15] همان، ص 20. 

[16] اسناد و مدارك درباره بهائيگري (جلد دوم ) خاطرات صبحي، چاپ سيد هادي خسروشاهي، ص 47. 

[17] وي پسر دوم حاجي ميرزا محمد تاجر شيرازي بود كه دايي بزرگ ميرزا علي محمد باب قلمداد مي شد. ر.ك، عهد اعلي…، ابوالقاسم افنان، ص 129. 

[18] تاريخ ظهور الحق، ج 8، قسمت دوم، موسسه ملي مطبوعات امري، 132 بديع، صص 996ـ997. 

[19] كرسيها. 

[20] نقره. 

[21] اسدالله عليزاد، از بهائيان مقيم عشق آباد: ضمن اشاره به به حضور «ژنرال سوبوتيج به نمايندگي از طرف شخص امپراطور روسيه در سال 1902 در مراسم گذاشتن اولين سنگ بنا» ي مشرق الاذكار، تصوير وكيل الدوله، بهائيان و ژنرال روسي را آورده است. ر.ك، سالهاي سكوت، ص 21 و 23. 

[22] تاريخ ظهور الحق، همان، صص 996ـ 998. 

[23] همان، صص 1000ـ1001. درباره عشق آباد، بهائيها و روسها ر.ك، خاطرات صبحي درباره بابيگري و بهائيگري، چاپ دوم: كتابفروشي سروش، تبريز 1343، با مقدمه سيد هادي خسروشاهي، ص 71 به بعد؛ اسناد و مدارك درباره بهائيگري، فضل الله صبحي مهتدي، با مقدمه ابورشاد (سيد هادي خسروشاهي)، نشر عصر جديد، ص 47 و نيز صص 56 ـ57، 60 و 70 به بعد. 

[24] ر.ك، اسناد و مدارك درباره بهائيگري…، ص 70 به بعد. 

[25] تاريخ ظهور الحق، صص 1003ـ1004. نيز ر.ك، مصابيح هدايت، عزيزالله سليماني، 3 / 25. 

[26] اسناد و مدارك درباره بهائيگري، ص 60. 

[27] كشف الحيل، ج 3، چ 4، ص 91. 

[1] گزارشهاي سياسي علاء الملك، صص 31ـ32. 

[2] همان، صص 27ـ 28. 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 − 5 =